ولی - خدای انتقام اسکاندیناوی

  • این را به اشتراک بگذارید
Stephen Reese

    والی یکی از دو خدای انتقام نورس است و دیگری ویدار است. هر دو پسر Odin هستند و به نظر می‌رسد که هر دو تقریباً منحصراً به منظور انتقام گرفتن از افرادی که به سایر اعضای خانواده اودین آسیب می‌رسانند وجود دارند. در حالی که ویدار حامل رسمی عنوان خدای انتقام است، ادعای ولی برای این عنوان ناشی از تولد نسبتاً منحصر به فرد و "سفر" او به بزرگسالی است.

    ولی کیست؟

    ولی یا والی یکی از پسران متعدد اودین است. مادر او غول زن ریندر بود و نه همسر اودین فریگ . این نکته قابل توجه است زیرا به نظر می رسد ولی به طور خاص برای انتقام مرگ پسر مورد علاقه فریگ بالدر به دنیا آمده است.

    از نوزاد تا بزرگسال و قاتل در یک روز

    One یکی از منحصربه‌فردترین وجوه داستان ولی، این است که او چقدر زود به بلوغ رسید و وظیفه‌ای را که برای آن متولد شده بود به انجام رساند.

    خدای خورشید بالدر مورد علاقه فریگ و اودین بود، اما او به طور غم انگیزی به اشتباه توسط دوقلو خود، خدای نابینا هوئر کشته شد. این قتل عمدی نبود، زیرا هودر توسط خدای شرارت لوکی فریب خورد تا بالدر را بکشد.

    در نمایش خیره کننده ای از همبستگی زنانه، غول زن ریندر والی را به دنیا آورد. همان روز تا بتواند فوراً به یک بزرگسال تبدیل شود و انتقام مرگ پسر مورد علاقه فریگ را بگیرد. در سراسر اساطیر نورس، اودین اغلب به عنوان فریگ با دیگران توصیف می شودالهه ها و غول زن ها، اما این احتمالاً یکی از مصادیق زنا بود که فریگ از آن بدش نمی آمد.

    انتقام ولی وحشتناک بود، و برخی ممکن است استدلال کنند که مخصوصاً فقط نبود.

    اولین مورد کاری که این بزرگسال تازه متولد شده انتقام‌جو انجام داد کشتن دوقلوی بالدر و برادر ناتنی‌اش هویر بود، حتی اگر هویر قصد کشتن بالدر را نداشت و به دلیل نابینایی او فریب خورد.

    بعد از سریع‌ترین برادرکشی در تاریخ بشر/اسطوره‌شناسی، ولی توجه خود را به قاتل واقعی بالدر - لوکی معطوف کرد. ولی به جای اینکه به همه لطف کند و خدای حقه باز را همان موقع بکشد، نارفی پسر لوکی را کشت و لوکی را با احشای پسرش بست.

    یکی از معدود خدایان برای زنده ماندن راگناروک

    راگناروک ، نبرد نهایی در اساطیر اسکاندیناوی، اغلب گفته می شود که پایان جهان را به همراه داشته است. برخی منابع به طور خاص بیان می کنند که تمام هستی پس از راگناروک قبل از شروع چرخه جدیدی از زندگی به پایان رسید.

    اما بسیاری از منابع دیگر می گویند که خدایان خاصی از نبرد نهایی جان سالم به در برده و در تبعید زندگی می کنند. . چهار خدا با نام ذکر شده اند و همه آنها متعلق به یک به اصطلاح "نسل جوان" خدایان هستند.

    دو نفر از آنها پسران ثور - Magni و Móði هستند. دو نفر دیگر هر دو خدایان انتقام و پسران اودین - ولی و ویدار هستند. نقش ویدار در طول خود راگناروک به تفصیل شرح داده شده است زیرا او بیشترین بازی خود را انجام دادعمل معروف در طول نبرد زمانی که او قاتل اودین، گرگ غول پیکر فنریر را کشت. گفته می شود که ولی در طول راگناروک کار قابل توجه خاصی انجام نداده است، اما پیشگویی شده است که همراه ویدار از آن جان سالم به در ببرد.

    سمبلیسم ولی

    ولی نماد انتقام است. این واقعیت که او یک روز پس از مرگ بالدر به بزرگسالی تبدیل شد، می‌تواند نه تنها نماد انتقام بلکه «انتقام سریع» باشد.

    اما احتمالاً نمادین‌ترین نماد فرهنگ و دیدگاه‌های اسکاندیناوی این واقعیت است که ویدار و ولی دو تا از چهار خدایی هستند که از راگناروک جان سالم به در برده اند. هر چهار نفر از آنها پسران خدایان جوانی بودند که در راگناروک شرکت داشتند، اما خودشان در وهله اول در نبرد نهایی مقصر نبودند. تنها کاری که نسل جوان می‌توانست انجام دهد این بود که از خطاکاران انتقام بگیرد و از دنیا که ناکام مانده بود دور شود.

    اهمیت ولی در فرهنگ مدرن

    در حالی که داستان او قطعاً جذاب است. ، ولی در فرهنگ و ادبیات مدرن به دور از محبوبیت است. در واقع نمی‌توانیم حتی در کتاب‌های مدرن، بازی‌های ویدیویی، فیلم‌ها یا رسانه‌های دیگر به نام ولی فکر کنیم. امیدواریم که یکی از نویسنده ها به زودی این را اصلاح کند.

    Wrapping Up

    به عنوان خدای انتقام و با داستانی منحصر به فرد، ولی یکی از جالب ترین ها باقی می ماند. خدایان نورس اگرچه او در اسطوره ها چندان مهم نیست و در بسیاری از داستان ها حضور ندارد، اما این واقعیت استاو به همراه سه نفر دیگر زنده می ماند راگناروک او را متمایز می کند و او را از بسیاری از خدایان دیگر متمایز می کند.

    استفان ریس یک مورخ است که در نمادها و اساطیر تخصص دارد. او چندین کتاب در این زمینه نوشته است و آثارش در مجلات و مجلات سراسر جهان به چاپ رسیده است. استفن که در لندن به دنیا آمد و بزرگ شد، همیشه به تاریخ عشق می ورزید. در کودکی، ساعت‌ها به بررسی متون باستانی و کاوش در خرابه‌های قدیمی می‌پرداخت. این امر باعث شد که او به دنبال تحقیقات تاریخی باشد. شیفتگی استفان به نمادها و اساطیر از این اعتقاد او ناشی می شود که آنها اساس فرهنگ بشری هستند. او معتقد است که با درک این اسطوره ها و افسانه ها می توانیم خود و دنیای خود را بهتر بشناسیم.