10 اغوای ناموفق عجیب در اساطیر یونان

  • این را به اشتراک بگذارید
Stephen Reese

    در ده‌ها اسطوره یونانی، خدایان همیشه جذاب‌ترین و مهربان‌ترین نبوده‌اند. آنها به عنوان ظالم و بی رحم به تصویر کشیده می شوند که از وظایف و مسئولیت های خود غفلت می کنند و در عین حال برای خواسته های پست خود جا باز می کنند.

    در بیشتر موارد، این منجر به شهوت خدایان برای فانی ها، پوره ها و حتی دیگر خدایان شد. برخی از افسون و فریب برای اغوای معشوق خود استفاده می کنند، در حالی که برخی دیگر چندان ظریف نبودند.

    بیشتر اوقات، خدایان راضی می شدند. با این حال، در موارد خاصی، قربانیان آنها از آنها طفره می رفتند.

    بیایید در مورد ده تلاش ناموفق برای اغواگری که در اساطیر یونان ثبت شده است صحبت کنیم.

    1. پان و سیرینکس

    نقاشی پان و سیرینکس اثر ژان فرانسوا دو تروی. آن را اینجا ببینید.

    یکی از مثال زدنی‌ترین داستان‌های یک برخورد عاشقانه که اشتباه رخ داده، ملاقات غم انگیز بین ساتیر معروف به پان و سیرینکس ، یک پوره آب است.

    یک روز، در حالی که در جنگل به دنبال سایه می گشت، با سیرینکس، شکارچی ماهر و پیرو عابد آرتمیس برخورد کرد.

    پان که شیفته زیبایی او بود، به دنبال او بود. اما، او که مصمم بود از باکرگی خود محافظت کند، پیشرفت های او را رد کرد و سعی کرد فرار کند.

    او می توانست به راحتی از پان پیشی بگیرد، اما چرخش اشتباهی انجام داد و به بانک ها ختم شد.

    او ناامید بود. از خدایان درخواست کرد که او را به نی کتیل تبدیل کردند.

    در حالی که او موفق شد از پان فرار کند و پاکدامنی خود را حفظ کند، در وضعیت وحشتناکی قرار گرفت.هزینه. اگرچه تلاش های او برای اغواگری شکست خورده بود، پان تسلیم نشد. سپس کتتل ریدز را گرفت و آنها را به شکل فلوت تابه درآورد.

    2. سالماسیس و هرمافرودیتوس

    توسط فرانسوا-ژوزف ناوز، PD.

    به عنوان داستان دیگری که نمونه ای از تلاش ناکام برای عشق است، اسطوره یک پوره رودخانه زیبا، سالماسیس و یک پسر دو فرزند. خدایان هرمافرودیتوس کاملاً عجیب و غریب است.

    هرمافرودیتوس، همانطور که احتمالاً قبلاً می توانید بگویید، پسر هرمس و آفرودیت بود. Salmacis یک پوره رودخانه ای بود که اغلب در رودخانه ای که هرمافرودیتوس در آن حمام می کرد زندگی می کرد. هیچ چیز به تخیل باقی نمانده بود، اگر به اصل مطلب پی ببرید.

    سالماسیس که مجذوب ظاهر زیبای خود شده بود، عاشق هرمافرودیتوس شد و ابراز عشق کرد. متأسفانه، هرمافرودیتوس تحت تأثیر قرار نگرفت و آشکارا پیشرفت های او را رد کرد.

    او که احساس می کرد صدمه دیده بود، از خدایان کمک گرفت و از آنها خواست که او را با او متحد کنند. با در نظر گرفتن واقعی کلمه، خدایان موافقت کردند و آنها را با یک فرد مجرد ازدواج کردند.

    آنها او را با هرمافرودیتوس آمیختند و او را به موجودی تبدیل کردند که دارای اندام های مردانه و زنانه بود و کلمه "هرمافرودیت" را ایجاد کردند. من حدس می‌زنم که اخلاقیات این داستان این است که هنگام درخواست لطف از خدا به صورت استعاره صحبت نکنیم.

    3. آپولو و دافنه

    مجسمه آپولو و دافنه. آن را ببینیددر اینجا.

    اسطوره تراژیک آپولو و دافنه داستان معروفی است که مربوط به تولد تاج تاج گل و مضامین دگرگونی است.

    دفنه نایاد و دختر رودخانه خدا پنئوس بود. گفته می‌شد که او فوق‌العاده برازنده و جذاب است، اما عهد کرد که باکره بماند.

    خدای نور و موسیقی آپولو پس از بحثی داغ در مورد اینکه کمان چه کسی بهتر است، اروس (کوپید) را عصبانی کرده بود. . اروس با عصبانیت با یکی از تیرهای خود به آپولو اصابت کرد که به این معنی بود که عاشق اولین کسی می شود که می دید. اتفاقا این دافنه بود. سپس آپولو شروع به تعقیب او کرد که پر از شهوت و احساسات نسبت به او بود.

    رضایت برای خدایان یونانی چیز مهمی نبود و بیشتر آنها فقط هدف شهوت خود را فریب می دادند. با آنها بخوابید یا آنها را به زور ببرید. به نظر می رسد آپولو گزینه دوم را انتخاب کرده است. دافنه این را می دانست و از آپولو فرار کرد.

    او متوجه شد که نمی تواند برای همیشه از او پیشی بگیرد، از خدایان درخواست کمک کرد. طبق معمول، خدایان به روش پیچ خورده خود، او را به درخت لور تبدیل کردند.

    آپولو مضطرب چند شاخه از درخت را شکست و آنها را به شکل یک تاج گل درآورد. او قول داد که آن را برای همیشه به یاد دافنه زیبا بپوشد.

    4. آپولو و کاساندرا

    توسط Evelyn De Morgan، PD.

    یکی دیگر از تلاش های بی ثمر آپولو کاساندرا بود. کاساندرا دختر پریام پادشاه تروا بود کهدر جنگ تروجان ایفای نقش کرد.

    در بسیاری از روایت ها، او به عنوان یک دوشیزه زیبا به تصویر کشیده شده است که عاقل و زیبا بود. آپولو که از زیبایی او متحیر شده بود و تحت تأثیر عقل او قرار گرفته بود، آرزوی کاساندرا را داشت و می خواست محبت او را جلب کند.

    او شیفته، سعی کرد با دادن موهبت آینده نگری او را جذب کند. او برکت او را پذیرفت و همانطور که قول داده بود می‌توانست آینده را ببیند.

    با فرض اینکه تحت تأثیر قرار گرفته بود، آپولو حرکت خود را انجام داد. متأسفانه، او طرد شد زیرا کاساندرا خدای نور و نبوت را فقط به عنوان یک معلم و نه یک عاشق می دانست.

    پس، آپولو چه کرد؟ او زن بیچاره را نفرین کرد تا هیچ کس پیشگویی های او را باور نکند، حتی اگر آنها به حقیقت بپیوندند.

    این نفرین به اشکال مختلف تحقق یافت. کاساندرا جنگ تروا و حادثه معروف اسب چوبی را به درستی پیش بینی کرد. از بخت بد، کسی به سخنان او توجه نکرد و او توسط آگاممنون کشته شد.

    5. تسئوس و آریادنه

    توسط آنتوانت بفورت، PD.

    با پیوند مستقیم با افسانه تزئوس و مینوتائور ، آریادنه یک شخصیت محبوب در اساطیر یونان است که در نهایت در تلاش های خود برای اغوای قهرمان شجاع شکست خورد.

    آریادنه زمانی که او داوطلب سفر به کرت شد با تسئوس ملاقات کرد. مینوتوری را که در هزارتوی بزرگ زندگی می کرد، بکشید. او که مجذوب ظاهر زیبای او شده بود، شمشیری به او داد و به او نشان دادچگونه بدون گم شدن به پیچ و خم راه پیدا کند و برگردد.

    تزئوس با توجه به توصیه او، موفق شد گاو نر را بکشد و با موفقیت از لابیرنت خارج شود. پس از این، او و آریادنه از جزیره و چنگال پدرش فرار کردند. اما متأسفانه تسئوس به آریادنه وفادار نماند و او را در جزیره ناکسوس رها کرد. به عبارت دیگر از او برای رسیدن به خواسته اش استفاده کرد و سپس رفت.

    6. Alpheus and Arethusa

    توسط خالق: Battista di Domenico Lorenzi، CC0، منبع.

    افسانه آلفائوس و آرتوسا چندان شناخته شده نیست، اما به هر حال داستان جالبی است.

    در این داستان، آرتوسا از پیروان آرتمیس و یکی از اعضای محترم حزب یا همراهان شکار الهه ها بود.

    آلفیوس خدای رودخانه ای بود که پس از تماشای حمام کردن آرتوسا عاشق او شد. در یکی از رودخانه هایش.

    یک روز که مصمم بود محبت او را جلب کند، در مقابل او ظاهر شد و ابراز عشق کرد. متأسفانه، به‌عنوان یکی از پیروان آرتمیس، او نمی‌توانست (یا نمی‌خواست) رضایت دهد.

    آلفئوس که از این رد شدن خشمگین بود، شروع به تعقیب آرتوسا کرد. او به دنبال او به سیراکوز در سیسیل رفت. آرتوسا که متوجه شد از تعقیب خود دست نخواهد کشید، از آرتمیس برای کمک خواست تا از باکرگی او محافظت کند.

    در پاسخ، آرتمیس آرتوسا را ​​به چشمه تبدیل کرد.

    7. آتنا و هفائستوس

    توسط پاریس بوردون، PD.

    هفائستوس خدای آتش بودو آهنگری او پسر زئوس و هرا بود، اما بر خلاف سایر خدایان که ظاهری زیبا و چشمگیر داشتند، او را زشت و لنگ توصیف کردند.

    طلاق از آفرودیت ، الهه زیبایی ، او به آتنا ، الهه خرد توجه کرد.

    اسیر الهه، که یک روز برای درخواست اسلحه از فورج خود بازدید کرد، هر کاری را که انجام می داد رها کرد و شروع به آزار و اذیت آتنا کرد.

    آتنا مصمم بود از پاکدامنی خود محافظت کند. قبل از اینکه او بتواند کاری خیلی جدی انجام دهد، موفق شد او را دفع کند و بذر هفائستوس را از بین ببرد. سپس به Gaia ، زمین افتاد، که برای او پسری به دنیا آورد که تبدیل به Erikthonios شد.

    8. Galatea and Polyphemus

    توسط Marie-lan Nguyen، PD.

    Polyphemus پسر Poseidon ، خدای بزرگ دریا بود، و پوره دریایی توسا. در بسیاری از روایت ها، او به عنوان سیکلوپ یک چشمی که اودیسه و مردانش را ملاقات کرد، به تصویر کشیده شده است.

    اما، قبل از کور شدن پولیفموس، او به عنوان سیکلوپی که تقریباً در تاریخ ثبت شد، ثبت شد. گالاتیا را متحیر کرد.

    پلیفموس به تنهایی زندگی می کرد و از گوسفندانش مراقبت می کرد. یک روز، او صدای برازنده گالاتئا، یک پوره دریایی را شنید و مجذوب صدای او و بیشتر از آن زیبایی او شد. و جمع کردن شجاعت برای اظهار نظرعشق او.

    متاسفانه، یک روز او شاهد عشق ورزی گالاتیا با مردی به نام آسیس بود. او که خشمگین شده بود، هجوم آورد و تخته سنگی را روی آسیس انداخت و او را تا حد مرگ له کرد.

    اما به نظر نمی رسید این گالاتیا مبهوت شده را مجذوب خود کند، او فرار کرد و پولیفموس را به خاطر این عمل شنیع نفرین کرد.

    9. پوزئیدون و مدوسا

    بازخوانی هنرمند از مدوسا. آن را اینجا ببینید.

    قبل از اینکه به موجودی شنیع با مارهایی برای مو تبدیل شود، مدوسا دوشیزه زیبایی بود که یک کشیش فداکار در معبد آتنا بود. پوزئیدون مسحور زیبایی او شد و تصمیم گرفت او را اغوا کند.

    مدوزا از او فرار کرد، اما او را گرفت و به زور او را به معبد آتنا برد. در حالی که پوزئیدون به آنچه می خواست رسید، همه چیز برای مدوسا به خوبی پیش نرفت.

    آتنا از اینکه پوزیدون و مدوسا معبد او را هتک حرمت کردند خشمگین بود. درباره شرمساری قربانی صحبت کنید! سپس شن مدوسا را ​​مجازات کرد و او را به هیولایی بسیار شنیع تبدیل کرد که هرکس به او خیره شد به سنگ تبدیل شد.

    10. زئوس و متیس

    CC BY 3.0، منبع.

    متیس، تیتانیس خرد و اندیشه عمیق یکی از همسران متعدد زئوس بود. داستان از این قرار است که زئوس با متیس ازدواج کرد زیرا پیشگویی شده بود که او فرزندان بسیار قدرتمندی به دنیا خواهد آورد: اولی آتنا و دومی پسری که از خود زئوس قدرتمندتر خواهد بود.

    زئوس که از چشم‌انداز ترسیده بود، چاره‌ای جز جلوگیری از آن نداشتحاملگی یا کشتن متیس وقتی متیس متوجه این موضوع شد، برای فرار از زئوس به مگس تبدیل شد، اما او او را گرفت و تمام او را بلعید.

    طبق این افسانه، آتنا بعداً از پیشانی زئوس کاملاً رشد کرده بود. در نتیجه، حسی وجود دارد که در آن زئوس خود آتنا را به دنیا آورد و خرد متیس را در همان حال به دنیا آورد. فرزند دوم، تهدید بالقوه برای قدرت زئوس، هرگز به دنیا نیامد.

    پیچیدن

    بنابراین، شما آن را دارید - ده کف دست اساطیر یونانی کلاسیک که حتی خدایان و الهه ها هم نمی توانستند کاری کن که دلشون برایشان بیفتد. از برخورد آپولو با دافنه، تا سالماسیس که کمی بیش از حد به هرمافرودیتوس چسبیده است، این داستان‌ها به ما یادآوری می‌کنند که عشق چیزی نیست که بتوان آن را مجبور کرد. ناگفته نماند، آنها نشان می‌دهند که پریدن از روی خط می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد.

    این داستان‌ها به‌عنوان یادآوری قدیمی هستند که، هی، گاهی اوقات در بازی عشق، همه چیز طبق خواسته شما پیش نمی‌رود، و اشکالی ندارد زیرا بیایید صادق باشیم، حتی در اساطیر، هیچ به معنای نه است. به یاد داشته باشید، چه شما یک خدا باشید یا یک انسان فانی، همه چیز در مورد احترام است.

    استفان ریس یک مورخ است که در نمادها و اساطیر تخصص دارد. او چندین کتاب در این زمینه نوشته است و آثارش در مجلات و مجلات سراسر جهان به چاپ رسیده است. استفن که در لندن به دنیا آمد و بزرگ شد، همیشه به تاریخ عشق می ورزید. در کودکی، ساعت‌ها به بررسی متون باستانی و کاوش در خرابه‌های قدیمی می‌پرداخت. این امر باعث شد که او به دنبال تحقیقات تاریخی باشد. شیفتگی استفان به نمادها و اساطیر از این اعتقاد او ناشی می شود که آنها اساس فرهنگ بشری هستند. او معتقد است که با درک این اسطوره ها و افسانه ها می توانیم خود و دنیای خود را بهتر بشناسیم.