چهار موج فمینیسم و ​​معنای آنها

  • این را به اشتراک بگذارید
Stephen Reese

    فمینیسم احتمالاً یکی از جنبش های دوران مدرن است که به طور گسترده درک نشده است. در عین حال، یکی از تأثیرگذارترین هاست، زیرا بیش از یک بار جامعه و فرهنگ مدرن را شکل داده و تغییر شکل داده است. با عبور از امواج اصلی فمینیسم و ​​معنای آنها شروع کنید.

    موج اول فمینیسم

    مری ولستون کرافت – جان اوپی (حدود 1797). PD.

    اواسط قرن 19 به عنوان آغاز موج اول فمینیسم در نظر گرفته می شود، حتی اگر نویسندگان و فعالان برجسته فمینیست در اواخر قرن 18 ظاهر شدند. نویسندگانی مانند مری ولستون کرافت چندین دهه در مورد فمینیسم و ​​حقوق زنان می نوشتند، اما در سال 1848 بود که صدها زن در کنوانسیون Seneca Falls گرد هم آمدند تا قطعنامه ای از دوازده حقوق کلیدی زنان را تدوین کنند و حق رای زنان را آغاز کردند. 10> جنبش.

    اگر بخواهیم به یک نقص فمینیسم موج اول اشاره کنیم که امروزه به طور گسترده به رسمیت شناخته شده است، این است که اساساً بر حقوق زنان سفیدپوست تمرکز کرده و زنان رنگین پوست را نادیده گرفته است. در واقع، برای مدتی در قرن نوزدهم، جنبش حق رأی با جنبش حقوق مدنی زنان رنگین پوست در تضاد بود. حتی بسیاری از برتری گرایان سفیدپوست در آن زمان به حق رای زنان پیوستند نه به خاطر مراقبت از حقوق زنان، بلکه به این دلیل که می دیدندفمینیسم به عنوان راهی برای "دوبرابر کردن آرای سفید".

    برخی از فعالان حقوق زنان رنگین پوست بودند، مانند Sojourner Truth، که سخنرانی آنها Ain't I a Woman به طور گسترده ای شناخته شد. با این حال، نل اروین پینتر، زندگی‌نامه‌نویس او، به‌راحتی می‌نویسد که، « در زمانی که اکثر آمریکایی‌ها به … زنان سفیدپوست حقیقتی را تجسم می‌بخشد که هنوز هم تکرار می‌شود... در میان زنان، سیاهپوستان وجود دارند .

    Sjourner Truth (1870). PD.

    حق رای و باروری از جمله موضوعات کلیدی بود که فمینیست های موج اول برای آن مبارزه کردند و برخی از آنها در نهایت پس از دهه ها نزاع به دست آمد. در سال 1920، هفتاد سال پس از آغاز جنبش حق رأی، سی سال پس از نیوزلند، و حدود یک قرن و نیم از اولین نویسندگان فمینیست، اصلاحیه نوزدهم به رأی گذاشته شد و زنان در ایالات متحده حق رأی به دست آوردند.

    در اصل، مبارزه با فمینیسم موج اول را می توان به راحتی خلاصه کرد - آنها می خواستند به عنوان مردم شناخته شوند و نه به عنوان دارایی مردان. این می تواند از دیدگاه امروزی مضحک به نظر برسد، اما در بیشتر کشورها، در آن زمان، زنان به معنای واقعی کلمه به عنوان دارایی مردان به قانون تبدیل می شدند - به طوری که حتی در موارد طلاق، محاکمه زنا و غیره به آنها ارزش پولی می دادند. در.

    اگر می خواهید از پوچی زن ستیزانه قوانین غرب در همین چند قرن پیش وحشت کنید، می توانید داستان این قانون را بررسی کنید.محاکمه سیمور فلمینگ، همسرش سر ریچارد ورسلی، و معشوقش موریس جورج بیست - یکی از بزرگترین رسوایی ها در انگلستان در پایان قرن هجدهم.

    بر این اساس، سر ورسلی در حال شکایت بود. موریس بیست به دلیل فرار با همسرش که دارایی او است. از آنجایی که بیست بر اساس قوانین موجود بریتانیا در آن زمان تضمین می‌شد که محاکمه را از دست می‌داد، او باید به معنای واقعی کلمه استدلال می‌کرد که سیمور فلمینگ به عنوان دارایی ورسلی «ارزش پایین» داشت، زیرا او «از قبل استفاده شده بود». این استدلال تضمین کرد که او مجبور به پرداخت هزینه برای سرقت "اموال" مرد دیگری نمی شود. این همان مزخرفات باستانی مردسالارانه ای است که فمینیست های اولیه با آن مبارزه می کردند.

    موج دوم فمینیسم

    با اولین موج فمینیسم که توانست با مبرم ترین مسائل حقوق زنان، یعنی جنبش مقابله کند. برای چند دهه متوقف شد. بدیهی است که رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم نیز به منحرف کردن جامعه از مبارزه برای برابری کمک کردند. با این حال، پس از جنبش حقوق مدنی در دهه 60، فمینیسم نیز از طریق موج دوم خود تجدید حیات کرد.

    این بار، تمرکز بر روی ایجاد حقوق قانونی به دست آمده و مبارزه برای نقش برابرتر زنان بود. در جامعه. سرکوب جنسیتی در محیط کار و همچنین نقش های جنسیتی سنتی و تعصب نقطه کانونی فمینیسم موج دوم بود. تئوری کوئیر نیز شروع به اختلاط با فمینیسم کرد، زیرا برای آن نیز مبارزه بودرفتار برابر. این یک گام کلیدی است که اغلب نادیده گرفته می شود، زیرا نشان دهنده چرخش فمینیسم از مبارزه برای حقوق عادلانه زنان به مبارزه برای برابری برای همه است. برنده های حقوقی اساسی مانند رو در مقابل وید ، قانون پرداخت برابر در سال 1963 ، و موارد دیگر.

    موج سوم فمینیسم

    <2 پس، فمینیسم از آنجا به کجا رسید؟ برای برخی، وظیفه فمینیسم پس از موج دوم آن کامل شد - برابری حقوقی اساسی به دست آمد، بنابراین چیزی برای ادامه مبارزه وجود نداشت، درست است؟ با دستیابی به حقوق و آزادی بسیار بیشتر، فمینیسم وارد دهه 1990 شد و شروع به مبارزه برای جنبه های فرهنگی بیشتر نقش زنان در جامعه کرد. بیان جنسی و جنسیت، مد، هنجارهای رفتاری، و پارادایم‌های اجتماعی بیشتر از این قبیل برای فمینیسم مورد توجه قرار گرفتند. بسیاری از فمینیست های موج دوم – اغلب مادران و مادربزرگ های فمینیست های موج سوم – شروع به اعتراض به جنبه های خاصی از این فمینیسم جدید کردند. رهایی جنسی، به ویژه، به موضوع بزرگی از مناقشه تبدیل شد - برای برخی، هدف فمینیسم محافظت از زنان در برابر جنسی شدن و عینیت یافتن بود. برای دیگران، این جنبشی برای آزادی بیان و زندگی است.

    شکاف هایی مانند این منجر شدبه جنبش‌های کوچک جدید متعدد در فمینیسم موج سوم مانند فمینیسم مثبت جنسی، فمینیسم سنتی و غیره. ادغام با دیگر جنبش‌های اجتماعی و مدنی نیز به برخی از انواع فرعی فمینیسم منجر شد. به عنوان مثال، موج سوم زمانی است که مفهوم متقاطع بودن برجسته شد. این در سال 1989 توسط کیمبرل کرنشاو محقق جنسیت و نژاد معرفی شد.

    طبق فمینیسم متقاطع یا متقاطع، توجه به این نکته مهم بود که برخی افراد نه از یک بلکه تحت تأثیر چندین نوع مختلف ستم اجتماعی به طور همزمان قرار گرفتند. زمان. مثالی که اغلب ذکر می شود این است که چگونه برخی از کافی شاپ های زنجیره ای زنان را برای کار با مشتریان و مردان رنگین پوست را برای کار در انبار استخدام می کنند، اما زنان رنگین پوست را برای کار در هر جایی از شرکت استخدام نمی کنند. بنابراین، سرزنش چنین کسب و کاری به دلیل "فقط نژادپرست" کار نمی کند و سرزنش آن به دلیل "فقط جنسیت گرا" نیز کار نمی کند، زیرا به وضوح نسبت به زنان رنگین پوست هم نژادپرستی و هم جنسیت گرا است.

    ادغام جنبش فمینیستی و جنبش دگرباشان جنسی نیز منجر به اختلافاتی شد. در حالی که فمینیسم موج سوم به طور قاطعانه دوستدار LGBTQ و همجوار است، جنبش فمینیستی رادیکال ترنس انحصاری نیز وجود داشت. ظاهراً بیشتر از فمینیست های موج دوم و موج سوم اولیه تشکیل شده است که از پذیرش زنان ترنس در جنبش فمینیستی امتناع می ورزند."امواج کوچک" به فمینیسم موج سوم، جنبش همچنان به تمرکز بیشتر و بیشتر بر ایده "برابری برای همه" و نه فقط "حقوق برابر برای زنان" ادامه داد. این همچنین منجر به اصطکاک با جنبش هایی مانند جنبش حقوق مردان شده است که اصرار دارند فمینیسم فقط برای زنان مبارزه می کند و ظلم و ستم مردان را نادیده می گیرد. همچنین فراخوان‌های پراکنده‌ای برای ترکیب همه این جنبش‌ها از جنس‌ها، جنسیت‌ها، و جنسیت‌های مختلف در یک جنبش برابری‌خواهانه مشترک وجود دارد. ظلم و ستم و جمع کردن آنها زیر یک چتر همیشه خوب کار نمی کند. در عوض، فمینیست‌های موج سوم سعی می‌کنند بر ریشه‌های مسائل و تقسیم‌بندی‌های اجتماعی تمرکز کنند و از همه جنبه‌ها به آن‌ها نگاه کنند تا بررسی کنند که چگونه بر همه افراد تأثیر می‌گذارد، هرچند به روش‌های مختلف.

    موج چهارم فمینیسم

    و چهارمین موج فعلی فمینیسم وجود دارد - موجی که بسیاری استدلال می کنند وجود ندارد. استدلال برای آن معمولا این است که موج چهارم به سادگی با موج سوم متفاوت نیست. و تا حدی توجیهی در آن وجود دارد - موج چهارم فمینیسم عمدتاً برای همان چیزهایی می‌جنگد که سومی انجام داد.

    اما آنچه که آن را متمایز می‌کند این است که با آن روبرو می‌شود و تلاش می‌کند تا قیام کند. تا چالشی دوباره در مورد حقوق زنان در زمان های اخیر. نقطه برجسته اواسط دهه 2010، برایبه عنوان مثال، مرتجعینی بودند که به برخی از شخصیت‌های فمینیست «ترس» اشاره می‌کردند و سعی می‌کردند تمام فمینیسم را با آنها یکسان و خدشه‌دار کنند. جنبش #MeToo همچنین پاسخ بزرگی به زن ستیزی در حوزه های خاصی از زندگی بود.

    حتی حقوق باروری زنان در سال های اخیر با چالش هایی دوباره مواجه شده است که حقوق سقط جنین توسط انبوهی از قوانین غیرقانونی جدید محدود شده است. ایالات متحده و تهدید رو در مقابل وید توسط یک دادگاه عالی محافظه کار 6 به 3 ایالات متحده.

    فمینیسم موج چهارم همچنین بر فراقطبی بودن و فرا شمولیت حتی بیشتر تأکید می کند زیرا با بیشتر مواجه می شود. مخالفت با ترنس زنان در چند سال گذشته اینکه جنبش دقیقاً چگونه با این چالش ها مقابله کرده و به جلو حرکت می کند، باید دید. اما، در هر صورت، سازگاری در ایدئولوژی بین موج سوم و چهارم فمینیسم نشانه خوبی است که فمینیسم در جهتی پذیرفته شده در حال حرکت است. و مناقشه در مورد مطالبات فمینیسم و ​​ویژگی های متمایز امواج مختلف. با این حال، آنچه مورد توافق است این است که هر موج در خط مقدم نگه داشتن جنبش و مبارزه برای برابری و حقوق زنان کار بزرگی انجام داده است.

    استفان ریس یک مورخ است که در نمادها و اساطیر تخصص دارد. او چندین کتاب در این زمینه نوشته است و آثارش در مجلات و مجلات سراسر جهان به چاپ رسیده است. استفن که در لندن به دنیا آمد و بزرگ شد، همیشه به تاریخ عشق می ورزید. در کودکی، ساعت‌ها به بررسی متون باستانی و کاوش در خرابه‌های قدیمی می‌پرداخت. این امر باعث شد که او به دنبال تحقیقات تاریخی باشد. شیفتگی استفان به نمادها و اساطیر از این اعتقاد او ناشی می شود که آنها اساس فرهنگ بشری هستند. او معتقد است که با درک این اسطوره ها و افسانه ها می توانیم خود و دنیای خود را بهتر بشناسیم.