نه قلمرو نورس - و اهمیت آنها در اساطیر نورس

  • این را به اشتراک بگذارید
Stephen Reese

    کیهان‌شناسی اسطوره‌های نوردیک از بسیاری جهات جذاب و منحصربه‌فرد است، اما گاهی اوقات تا حدودی گیج‌کننده است. همه ما درباره نه قلمرو نورس شنیده‌ایم، اما بررسی اینکه هر کدام از آنها چیست، چگونه در سراسر کیهان چیده شده‌اند، و چگونه با یکدیگر تعامل دارند، داستان کاملاً متفاوتی است.

    این تا حدودی به دلیل آن است. به بسیاری از مفاهیم باستانی و انتزاعی اساطیر اسکاندیناوی و تا حدی به این دلیل که دین نورس به عنوان یک سنت شفاهی برای قرن ها وجود داشته و بنابراین در طول زمان کمی تغییر کرده است.

    بسیاری از منابع مکتوب ما از کیهان شناسی نوردیک و نه قلمرو نورس امروزی در واقع از نویسندگان مسیحی است. ما به درستی می دانیم که این نویسندگان به طور قابل توجهی سنت شفاهی را که ضبط می کردند تغییر دادند - به حدی که حتی نه قلمرو نورس را تغییر دادند.

    در این مقاله جامع، اجازه دهید به 9 قلمرو نورس بپردازیم. هستند، و آنها چه چیزی را نشان می دهند.

    نه قلمرو نورس چیست؟

    منبع

    طبق گفته مردم نوردیک اسکاندیناوی، ایسلند و بخش‌هایی از اروپای شمالی، کل کیهان از 9 جهان یا قلمرو تشکیل شده بود که بر روی یا اطراف جهان چیده شده بودند درخت Yggdrasil . ابعاد و اندازه دقیق درخت متفاوت بود زیرا مردم نورس واقعاً تصوری از بزرگی جهان نداشتند. با این حال، صرف نظر از این، این نه قلمرو نورس تمام زندگی در جهان را با هر یک در خود جای داده استآسگارد در طول راگناروک همراه با ارتش های شعله ور Surtr از Muspelheim و ارواح مرده از Niflheim/Hel به رهبری لوکی.

    6. Vanaheim – قلمرو خدایان Vanir

    Vanaheim

    Asgard تنها قلمرو الهی در اساطیر نورس نیست. پانتئون کمتر شناخته شده خدایان وانیر در Vanaheim ساکن است که الهه باروری Freyja در میان آنها قرار دارد.

    تعداد بسیار کمی از اسطوره های حفظ شده در مورد Vanaheim صحبت می کنند، بنابراین ما توصیف مشخصی از این قلمرو نداریم. با این حال، می‌توانیم با خیال راحت فرض کنیم که این مکان مکانی غنی، سرسبز و شاد بوده است، زیرا خدایان وانیر با صلح، جادوی نور، و حاصلخیزی زمین مرتبط بوده‌اند. و دو قلمرو الهی دقیقاً مشخص نیست، اما بسیاری از محققان موافقند که احتمالاً به این دلیل است که این دو در ابتدا به عنوان ادیان جداگانه تشکیل شده اند. این امر اغلب در مورد ادیان باستانی صدق می کند، زیرا انواع بعدی آنها - آنهایی که ما تمایل داریم در مورد آنها بیاموزیم - نتیجه اختلاط و درهم آمیختن ادیان قدیمی تر است.

    در مورد اساطیر نورس، ما می دانیم که خدایان Aesir در دوران روم باستان به رهبری اودین در آسگارد توسط قبایل آلمانی در اروپا پرستش می شد. خدایان Aesir به عنوان یک گروه جنگی توصیف می شوند و این با فرهنگ مردمی که آنها را می پرستیدند مطابقت دارد.

    از طرف دیگر، خدایان وانیر احتمالاً برای اولین بار توسط مردم پرستش شدند.اسکاندیناوی - و ما سوابق مکتوب زیادی از تاریخ باستانی آن بخش از اروپا نداریم. بنابراین، توضیح فرضی این است که مردم اسکاندیناوی باستان قبل از اینکه با قبایل آلمانی اروپای مرکزی روبرو شوند، توسط یک پانتئون کاملاً متفاوت از خدایان باروری صلح آمیز پرستش می کردند. و در نهایت در هم تنیده و در یک چرخه اسطوره ای واحد آمیخته شد. همچنین به همین دلیل است که اساطیر نورس دارای دو «بهشت» است: والهالای اودین و فولکوانگر فریجا. برخورد بین دو دین قدیمی‌تر نیز در جنگ واقعی خدایان ایسیر و وانیر در اساطیر نورس منعکس شده است>

    که به سادگی جنگ Æsir-Vanir نامیده می شود، این داستان به نبردی بین دو قبیله خدا می پردازد که دلیل خاصی برای آن وجود ندارد - احتمالاً اسیر جنگ مانند آن را با عنوان Vanir شروع کرده است. خدایان تمایل دارند بیشتر وقت خود را در آرامش در Vanaheim بگذرانند. با این حال، جنبه اصلی داستان به گفتگوهای صلح که پس از جنگ، مبادله گروگان ها و صلح نهایی پس از آن رخ می دهد، بازمی گردد. به همین دلیل است که برخی از خدایان وانیر مانند فریر و نجورد در آسگارد همراه با خدایان ایسیر اودین زندگی می کنند.

    همچنین به همین دلیل است که ما افسانه های زیادی در مورد واناهیم نداریم - به نظر می رسد چیز زیادی در آنجا اتفاق نمی افتد. در حالی که خدایان آسگارد دائماً درگیر جنگ علیه جوتنار جوتونهایم هستند،خدایان وانیر به این راضی هستند که کار مهمی با زمان خود انجام ندهند.

    7. آلفهایم – قلمرو جن های درخشان

    الف های رقصنده اثر آگوست مالمستروم (1866). PD.

    آلفهایم که در بالای آسمان ها/تاج ایگدراسیل قرار دارد، گفته می شود که در نزدیکی آسگارد وجود دارد. قلمرویی از الف‌های درخشان ( Ljósálfar )، این سرزمین توسط خدایان وانیر و به‌ویژه فریر (برادر فریجا) اداره می‌شد. با این وجود، آلفهیم تا حد زیادی قلمرو الف‌ها در نظر گرفته می‌شد و نه خدایان وانیر، زیرا به نظر می‌رسد که الفهایم با «حکومت» خود بسیار لیبرال بوده‌اند.

    از نظر تاریخی و جغرافیایی، اعتقاد بر این است که آلفهیم مکان خاصی است. در مرز بین نروژ و سوئد - به گفته بسیاری از محققان، مکانی بین دهانه رودخانه های گلوم و گوتا. مردم باستان اسکاندیناوی این سرزمین را آلفهایم می‌دانستند، زیرا مردمی که در آنجا زندگی می‌کردند «عادل‌تر» از بسیاری دیگر دیده می‌شدند. تکه هایی از اساطیر نورس که امروز داریم. به نظر می رسد که این سرزمین صلح، زیبایی، باروری و عشق بوده است که عمدتاً توسط جنگ مداوم بین آسگارد و جوتونهایم دست نخورده بوده است. ، آنها الف های تاریک ( Dökkálfar) Svartalheim را به Alfheim "فرستادند / ترکیب کردند" و سپس با هم ترکیب کردند.قلمرو Svartalheim با قلمرو کوتوله های Nidavellir.

    8. سوارتالهایم – قلمرو الف‌های تاریک

    ما حتی کمتر از سوارتالهایم از آلفهایم و واناهیم می‌شناسیم – هیچ افسانه‌ای در مورد این قلمرو به‌عنوان نویسندگان مسیحی که اسطوره‌های اسکاندیناوی ما را ثبت کرده‌اند، وجود ندارد. شناخت از امروز، سوارتالهایم را به نفع هل کنار گذاشت.

    ما از الف های تاریک اساطیر نورس می دانیم زیرا اسطوره هایی وجود دارد که گهگاه آنها را به عنوان همتایان "شیطان" یا بدجنس الف های درخشان آلفهایم توصیف می کنند. 3>

    دقیقاً مشخص نیست که اهمیت تمایز بین الف‌های روشن و تاریک چیست، اما اسطوره‌های اسکاندیناوی پر از دوگانگی است، بنابراین تعجب آور نیست. الف های تاریک در چند افسانه از جمله Hrafnagaldr Óðins و Gylafaginning ذکر شده اند.

    بسیاری از محققان نیز الف های تاریک را با کوتوله های اسطوره های نورس اشتباه می گیرند، زیرا این دو هنگامی که Svartalheim از 9 قلمرو "حذف" شد، با هم گروه شدند. برای مثال، بخش‌هایی از Prose Edda وجود دارد که در مورد «الف‌های سیاه» صحبت می‌کند ( Svartálfar ، نه Dökkálfar )، که به نظر می‌رسد متفاوت از الف‌های سیاه هستند. الف های تاریک و ممکن است با نام دیگری کوتوله باشند.

    صرف نظر، اگر دیدگاه مدرن تری از نه قلمرو را دنبال کنید که هل را جدا از نیفلهایم می داند، به هر حال Svartalheim قلمرو خودش نیست.

    9. Nidavellir – قلمرو TheDwarves

    آخرین اما نه کم اهمیت، Nidavellir همیشه بخشی از نه قلمرو بوده و هست. مکانی در اعماق زمین که کوتوله‌ها در آن وسایل جادویی بی‌شماری می‌سازند، نیداولیر همچنین مکانی است که خدایان Aesir و Vanir اغلب از آن بازدید می‌کنند.

    برای مثال، Nidavellir جایی است که Mead of Poetry برای الهام بخشیدن به شاعران توسط اودین ساخته و سپس به سرقت رفت. این قلمرو همچنین جایی است که چکش Thor's Mjolnir پس از سفارش کسی جز Loki، عموی خدای فریبکار او ساخته شد. لوکی پس از کوتاه کردن موهای همسر ثور، لیدی سیف، این کار را انجام داد.

    ثور وقتی فهمید که لوکی چه کرده است به قدری عصبانی شد که او را به Nidavellir فرستاد تا مجموعه جدیدی از موهای طلایی جادویی را بخرد. برای جبران اشتباه خود، لوکی به کوتوله های نیداولیر دستور داد تا نه تنها موهای جدید برای سیف بسازند، بلکه چکش ثور، نیزه اودین گونگنیر ، کشتی اسکیدبلندیر ، گراز طلایی Gullinbursti ، و حلقه طلایی Draupnir . طبیعتاً، بسیاری از اقلام، سلاح‌ها و گنجینه‌های افسانه‌ای دیگر در اساطیر اسکاندیناوی نیز توسط کوتوله‌های Nidavellir خلق شده‌اند.

    جالب است، زیرا Nidavellir و Svartalheim اغلب توسط نویسندگان مسیحی در داستان Loki ادغام یا اشتباه گرفته می‌شوند. و چکش ثور، کوتوله ها در واقع در Svartalheim هستند. از آنجایی که Nidavellir قرار است قلمرو کوتوله ها باشد، می توان فرض کرد که نسخه اصلیاسطوره هایی که به صورت شفاهی منتقل شده اند، نام های مناسبی برای قلمروهای مناسب داشتند.

    آیا همه نه قلمرو نورس در طول راگناروک نابود می شوند؟

    نبرد خدایان محکوم شده – فردریش ویلهلم هاینه (1882). PD.

    به طور گسترده ای درک شده است که راگناروک در اساطیر نورس پایان جهان بود. در طول این نبرد نهایی، ارتش‌های Muspelheim، Niflheim/Hel، و Jotunheim با موفقیت خدایان و قهرمانانی را که در کنارشان می‌جنگند، نابود می‌کنند و به همراه تمام بشریت، Asgard و Midgard را نابود می‌کنند.

    اما، چه اتفاقی برای هفت قلمرو دیگر می‌افتد؟

    در واقع، تمام نه قلمرو اساطیر نورس در طول راگناروک نابود می‌شوند - از جمله سه قلمرو که ارتش‌های جوتنار از آنجا آمده‌اند و چهار قلمرو «جانبی» دیگر که مستقیماً درگیر بودند. درگیری.

    با این حال، این ویرانی گسترده رخ نداد، زیرا جنگ در هر 9 قلمرو به طور همزمان در جریان بود. در عوض، نه قلمرو توسط پوسیدگی و پوسیدگی عمومی انباشته شده در ریشه های درخت جهانی Yggdrasil در طول قرن ها نابود شدند. اساساً، اسطوره‌های اسکاندیناوی درک شهودی نسبتاً درستی از اصول آنتروپی داشتند، زیرا آنها معتقد بودند که پیروزی هرج و مرج بر نظم اجتناب‌ناپذیر است. ، این بدان معنا نیست که همه در طول راگناروک می میرند یا دنیا ادامه نخواهد داشت. چندیناز فرزندان اودین و ثور در واقع از راگناروک جان سالم به در بردند - اینها پسران ثور موئی و مگنی هستند که Mjolnir را با خود حمل می کنند و دو پسر اودین و خدایان انتقام - ویدار و ولی. در برخی از نسخه‌های این اسطوره، خدایان دوقلو Höðr و Baldr نیز از Ragnarok جان سالم به در می‌برند.

    افسانه‌هایی که از این بازماندگان یاد می‌کنند در ادامه به توصیف آن‌ها می‌پردازند که بر روی زمین سوخته نه قلمرو راه می‌روند و رشد مجدد آهسته آن را مشاهده می‌کنند. زندگی گیاهی. این امر نشان دهنده چیزی است که ما از دیگر اسطوره های نورس نیز می دانیم - اینکه جهان بینی نوردیک ماهیت چرخه ای دارد.

    به بیان ساده، مردم نورس معتقد بودند که پس از راگناروک، اسطوره آفرینش نورس تکرار خواهد شد و نه قلمرو تکرار خواهد شد. یک بار دیگر تشکیل شود با این حال، اینکه چگونه این چند بازمانده در آن نقش دارند، مشخص نیست.

    شاید آنها در یخ نیفلهایم منجمد شوند تا بعداً بتوان یکی از آنها را به عنوان تجسم جدید بوری کشف کرد؟

    در نتیجه گیری

    نه قلمرو نورس به طور همزمان ساده و همچنین جذاب و پیچیده هستند. برخی از آنها به دلیل کمیاب بودن سوابق مکتوب و اشتباهات بسیار کمتر از دیگران شناخته شده اند. این تقریباً نه قلمرو را جالب‌تر می‌کند، زیرا جایی برای حدس و گمان باقی می‌گذارد.

    قلمرو که خانه یک نژاد خاص از مردم است.

    نه قلمرو چگونه در کیهان / در Yggdrasil چیده شده اند؟

    منبع

    در برخی از افسانه‌ها، نه قلمرو در سرتاسر تاج درخت مانند میوه‌ها گسترده شده‌اند و در برخی دیگر، آنها را در سرتاسر ارتفاع درخت یکی بر روی دیگری با "خوب" چیده شده‌اند. قلمروها به بالا نزدیکتر و قلمروهای "شیطان" نزدیکتر به پایین. با این حال، به نظر می رسد که این دیدگاه از Yggdrasil و نه قلمرو، بعدها و به لطف تأثیرات نویسندگان مسیحی شکل گرفته است.

    در هر دو مورد، درخت یک ثابت کیهانی در نظر گرفته می شد - چیزی که قبل از نه قلمرو وجود داشت. و این تا زمانی وجود خواهد داشت که خود جهان هستی وجود داشته باشد. به یک معنا، درخت Yggdrasil جهان است.

    مردم نوردیک نیز مفهوم ثابتی از بزرگی نه قلمرو خود نداشتند. برخی از اسطوره‌ها آنها را به‌عنوان جهان‌های کاملاً مجزا ترسیم می‌کردند، در حالی که در بسیاری از اسطوره‌های دیگر و همچنین در بسیاری از موارد در طول تاریخ، به نظر می‌رسد که مردم نوردیک فکر می‌کردند که اگر به اندازه کافی دریانوردی کنید، می‌توان قلمروهای دیگر را در آن سوی اقیانوس پیدا کرد.

    نه قلمرو چگونه ایجاد شدند؟

    در آغاز، درخت جهانی Yggdrasil به تنهایی در خلأ کیهانی ایستاده بود Ginnungagap . هفت قلمرو از نه قلمرو هنوز حتی وجود نداشتند، با تنها دو استثناء قلمرو آتش Muspelheim و قلمرو یخی Niflheim. دردر آن زمان، حتی این دو فقط هواپیماهای عنصری بی‌جانی بودند که هیچ اتفاق مهمی در هیچ‌کدام از آنها نیفتاده بود.

    همه چیز زمانی تغییر کرد که شعله‌های آتش Muspelheim اتفاقاً برخی از خرده‌های یخی را که از Niflheim بیرون می‌آمدند را ذوب کرد. از این چند قطره آب اولین موجود زنده بیرون آمد - jötunn Ymir. خیلی زود این غول قدرتمند از طریق عرق و خون خود شروع به ایجاد زندگی جدید به شکل jötnar (جمع jötunn) کرد. در همین حال، او خودش از پستان گاو کیهانی Auðumbla - دومین موجودی که از آب ذوب شده نیفلهایم به وجود آمده است، شیر می‌داد.

    Ymir Suckles در پستان Auðumbla – نیکولای ابیلدگارد. CCO.

    در حالی که یمیر از طریق عرق خود به جوتنارهای بیشتر و بیشتری جان می بخشید، Auðumbla خود را با لیسیدن یک قطعه یخ نمکی از Niflheim تغذیه می کرد. هنگامی که نمک را لیسید، سرانجام اولین خدای نورس مدفون در آن را کشف کرد - بوری. از اختلاط خون بوری با خون فرزندان جوتنار یمیر، خدایان دیگر نوردیک از جمله سه نوه بوری - اودین، ویلی و وه به وجود آمدند.

    این سه خدا سرانجام یمیر را کشتند، فرزندان جوتنار او را پراکنده کردند و " دنیا» از جنازه یمیر:

    • گوشتش = زمین
    • استخوانهایش = کوهها
    • جمجمه او = آسمان
    • موهای او = درختان
    • عرق و خون او = رودخانه و دریا
    • مغز او =ابرها
    • ابروهای او به میدگارد تبدیل شد، یکی از 9 قلمروی که برای بشریت باقی مانده بود.

    از آنجا، سه خدا به ساختن دو انسان اول در اسطوره اسکاندیناوی، Ask و Embla.

    در حالی که Muspelheim و Niflheim قبل از همه اینها هستند و Midgard از ابروهای Ymir ایجاد شده است، شش قلمرو دیگر احتمالاً از بقیه بدن Ymir ایجاد شده اند.

    در اینجا موارد زیر است. نه قلمرو به تفصیل.

    1. Muspelheim – قلمرو اولیه آتش

    منبع

    علاوه بر نقش آن در افسانه آفرینش اساطیر نورس، چیز زیادی در مورد Muspelheim وجود ندارد که گفته شود. موسپلهایم که در اصل یک هواپیمای بی‌جان از شعله‌های بی‌پایان بود، پس از قتل یمیر به خانه برخی از فرزندان جوتنار خود تبدیل شد.

    که با آتش سوزی ماسپلهایم دوباره شکل گرفتند، آنها به "جوتنار آتش" یا "غول آتش" تبدیل شدند. یکی از آنها به زودی قوی‌ترین آنها شد - Surtr ، ارباب Muspelheim و صاحب شمشیر آتش قدرتمندی که درخشان‌تر از خورشید می‌درخشید.

    برای اکثر اساطیر نورس، آتش jötnar ماسپلهایم نقش چندانی در اعمال انسانها و خدایان ایفا نمی کرد - خدایان ایسیر از اودین به ندرت وارد موسپلهایم می شدند و غول های آتشین سورت نیز نمی خواستند کار زیادی با هشت قلمرو دیگر انجام دهند.

    Once Ragnarok اتفاق می افتد، با این حال، Surtr ارتش خود را از قلمرو آتش خارج می کند و از طریق پل رنگین کمان عبور می کند و خدای Vanir، Freyr را در طول راه می کشد.رهبری مبارزه برای نابودی آسگارد.

    2. نیفلهایم – قلمرو اولیه یخ و مه

    در راه نیفلهایم – جی. هامفریز. منبع

    همراه با Muspelheim، Niflheim تنها دنیای دیگری از هر نه قلمرو است که قبل از خدایان و قبل از اینکه اودین بدن یمیر را در هفت قلمرو باقی‌مانده کند وجود داشته است. مانند همتای آتشین خود، نیفلهایم در ابتدا یک هواپیمای کاملاً عنصری بود - دنیایی از رودخانه های یخ زده، یخچال های طبیعی یخی، و مه های یخ زده. مرگ یمیر پس از همه، چه چیزی می تواند حتی در آنجا زنده بماند؟ تنها موجود زنده واقعی که بعدها به نیفلهایم رفت، الهه هل - دختر لوکی و فرمانروای مردگان بود. الهه نیفلهایم را خانه خود کرد و در آنجا از تمام ارواح مرده‌ای که ارزش رفتن به سالن‌های طلایی اودین در والهالا (یا به میدان بهشتی فریجا، Fólkvangr - دومین «زندگی پس از مرگ» کمتر شناخته‌شده برای قهرمانان بزرگ وایکینگ‌ها را نداشتند، استقبال کرد.

    از این نظر، نیفلهایم اساساً به جهنم نورس یا «دنیای زیرین» تبدیل شد. با این حال، بر خلاف بسیاری از نسخه های دیگر جهنم، نیفلهایم محل شکنجه و عذاب نبود. در عوض، این صرفاً مکانی از نیستی سرد بود، که نشان می‌دهد چیزی که مردم نوردیک بیش از همه از هیچ می‌ترسیدند، نبودن و بی‌عملی بود.

    این مسئله هل را مطرح می‌کند.

    الهه هل قلمرویی به نام او دارد که در آن او ارواح مرده را جمع می کند؟ آیا Niflheim فقط نام دیگری برای قلمرو Hel متن در قرون وسطی نویسندگان مسیحی مانند Snorri Sturluson (1179 - 1241 پس از میلاد) اساساً دو قلمرو از 9 قلمرو دیگر (Svartalheim و Nidavellir) را با هم ترکیب کردند. تبدیل شدن به یکی از نه قلمرو. در آن تفاسیر از اساطیر نورس، الهه هل در نیفلهایم زندگی نمی‌کند، بلکه فقط قلمرو جهنمی خود را دارد. . PD.

    آیا این بدان معناست که تکرارهای بعدی Niflheim همچنان آن را فقط به عنوان یک زمین بایر خالی یخ زده به تصویر می کشد؟ بله، تقریبا. با این حال، حتی در این موارد، کم اهمیت جلوه دادن اهمیت نیفلهایم در اساطیر نورس اشتباه است. با یا بدون الهه هل در آن، نیفلهایم هنوز یکی از دو قلمروی بود که زندگی را در جهان ایجاد کرد.

    این دنیای یخی حتی از ماسپلهایم به عنوان خدای بوری مهم‌تر است. در یک بلوک یخ نمکی در نیفلهایم قرار داشت - Muspelheim صرفاً گرما را برای شروع آب شدن یخ Niflheim فراهم کرد، نه بیشتر.

    3. Midgard – Humanity’s Realm

    آفریده شده از ابروهای Ymir،میدگارد قلمرویی است که اودین، ویلی و وی به بشر دادند. دلیل استفاده از ابروهای غول پیکر jötunn Ymir این بود که آنها را به دیوارهایی در اطراف Midgard تبدیل کردند تا از آن در برابر jötnar و هیولاهای دیگر که مانند حیوانات وحشی دور میدگارد می چرخند محافظت کنند.

    Odin، Vili و Ve تشخیص دادند که انسان ها خودشان هستند. ایجاد شده - آسک و امبلا، اولین مردمان میدگارد - به اندازه کافی قوی یا توانا نبودند که از خود در برابر همه شرها در نه قلمرو دفاع کنند، بنابراین میدگارد نیاز به تقویت داشت. خدایان همچنین بعداً پل رنگین کمان Bifrost را ایجاد کردند که از قلمرو خود آسگارد پایین می آمد.

    بخشی در Prose Edda نوشته شده توسط Snorri Sturluson وجود دارد به نام Gylfafinning (احمق گیلف) جایی که داستان‌گوی High Midgard را چنین توصیف می‌کند:

    این [زمین] دایره‌ای دور لبه است و اطراف آن دریای عمیق است. در این سواحل اقیانوسی، پسران بور [اودین، ویلی و وِه] به قبیله غول‌ها زمین دادند تا در آن زندگی کنند. اما در داخل خاک، دیوار قلعه ای در سراسر جهان ساختند تا از دشمنی غول ها محافظت کنند. به عنوان ماده ای برای دیوار، آنها از مژه های غول یمیر استفاده کردند و این قلعه را میدگارد نامیدند.

    میدگارد صحنه بسیاری از اسطوره های نوردیک بود، زیرا مردم، خدایان و هیولاها همگی در سراسر جهان ماجراجویی می کردند. قلمرو بشریت، مبارزه برای قدرت و بقا. در واقع، هم به عنوان اساطیر نورس و هم به عنوان نوردیکتاریخ فقط برای قرن ها به صورت شفاهی ثبت شده است، این دو اغلب در هم تنیده می شوند.

    بسیاری از مورخان و محققان تا به امروز مطمئن نیستند که کدام مردم نوردیک باستان شخصیت های تاریخی اسکاندیناوی، ایسلند و اروپای شمالی هستند و کدام یک از قهرمانان اساطیری هستند. ماجراجویی از طریق Midgard.

    4. Asgard – The Realm of The Aesir Gods

    Asgard with the Rainbow Bridge Bifrost . FAL – 1.3

    یکی از مشهورترین قلمروها، خدایان Aesir به رهبری Allfather Odin است. مشخص نیست که کدام قسمت از بدن Ymir به Asgard تبدیل شده است و دقیقاً در کجا روی Yggdrasil قرار داده شده است. برخی از اسطوره ها می گویند که در ریشه های Yggdrasil همراه با Niflheim و Jotunheim بوده است. اسطوره های دیگر می گویند که آسگارد درست بالای میدگارد قرار داشت که به خدایان ایسیر اجازه داد تا پل رنگین کمان بیفراست را تا میدگارد، قلمرو مردم ایجاد کنند.

    گفته می شود که آسگارد خود از 12 قلمرو کوچکتر مجزا تشکیل شده است - هر یک خانه یکی از خدایان متعدد آسگارد. والهالا تالار طلایی معروف اودین بود، به عنوان مثال، بریدابلیک محل سکونت طلای خورشید بالدور و ترودهایم خانه رعد و برق خدای ثور بود.

    هر یک از این قلمروهای کوچکتر اغلب به عنوان یک قلعه یا به عنوان یک عمارت، شبیه به عمارت های سران و اشراف نورس توصیف می شد. با این حال، فرض بر این بود که هر یک از این دوازده قلمرو در آسگارد بسیار بزرگ است. مثلا همه مرده هاگفته می‌شود که قهرمانان نورس به والهالای اودین می‌روند تا برای راگناروک جشن بگیرند و تمرین کنند. بین آسگارد و میدگارد کشیده شده است.

    5. Jotunheim – قلمرو غول‌ها و Jötnar

    در حالی که Niflheim/Hel قلمرو "دنیای زیرین" مردگان است، Jotunheim قلمرویی است که مردم نوردیک واقعاً از آن می‌ترسیدند. همانطور که از نام آن پیداست، این قلمروی است که اکثر فرزندان یوتنار Ymir به آن رفتند، به غیر از آنهایی که پس از Surtr به Muspelheim رفتند. جوتونهایم مانند نیفلهایم از آنجایی که سرد و متروک است، حداقل هنوز قابل زندگی بود.

    این تنها نکته مثبتی است که می توان در مورد آن گفت.

    اوتگارد نیز نامیده می شود، این قلمرو است. آشوب و جادو و بیابان رام نشده در اساطیر نورس. جوتونهایم که درست بیرون/زیر میدگارد واقع شده است دلیلی است که خدایان مجبور بودند از قلمرو انسان ها با دیواری غول پیکر محافظت کنند.

    در اصل، جوتونهایم نقطه مقابل آسگارد است، زیرا هرج و مرج در دستور قلمرو الهی است. . این دوگانگی در هسته اساطیر اسکاندیناوی نیز وجود دارد، زیرا خدایان Aesir اساساً جهان منظم را از بدن کشته شده jötunn Ymir تراشیدند و فرزندان jötnar Ymir از آن زمان تلاش کرده اند جهان را دوباره در هرج و مرج فرو ببرند.

    پیشگویی شده است که jötnar های Jotunheim روزی موفق شوند، زیرا انتظار می رود که آنها نیز در راهپیمایی

    استفان ریس یک مورخ است که در نمادها و اساطیر تخصص دارد. او چندین کتاب در این زمینه نوشته است و آثارش در مجلات و مجلات سراسر جهان به چاپ رسیده است. استفن که در لندن به دنیا آمد و بزرگ شد، همیشه به تاریخ عشق می ورزید. در کودکی، ساعت‌ها به بررسی متون باستانی و کاوش در خرابه‌های قدیمی می‌پرداخت. این امر باعث شد که او به دنبال تحقیقات تاریخی باشد. شیفتگی استفان به نمادها و اساطیر از این اعتقاد او ناشی می شود که آنها اساس فرهنگ بشری هستند. او معتقد است که با درک این اسطوره ها و افسانه ها می توانیم خود و دنیای خود را بهتر بشناسیم.