جنبش حقوق زنان - تاریخچه مختصر

  • این را به اشتراک بگذارید
Stephen Reese

جنبش حقوق زنان یکی از تأثیرگذارترین جنبش های اجتماعی دو قرن گذشته در جهان غرب است. از نظر تأثیر اجتماعی، این جنبش فقط واقعاً با جنبش حقوق مدنی و - اخیراً - با جنبش حقوق LGBTQ مقایسه می شود.

بنابراین، جنبش حقوق زنان دقیقاً چیست و اهداف آن چیست؟ چه زمانی به طور رسمی شروع شد و امروز برای چه چیزی می جنگد؟

آغاز جنبش حقوق زنان

الیزابت کدی استانتون (1815-1902). PD

تاریخ شروع جنبش حقوق زنان به عنوان هفته 13 تا 20 جولای 1848 پذیرفته شده است. در این هفته، در سنکا فالز، نیویورک، الیزابت کدی استانتون اولین کنوانسیون حقوق زنان را سازماندهی و برگزار کرد. او و هموطنانش آن را «کنوانسیونی برای بحث در مورد وضعیت اجتماعی، مدنی و مذهبی و حقوق زنان» نامیدند. و نوشتن کتاب در مورد حقوق زنان قبل از 1848، این زمانی بود که جنبش به طور رسمی آغاز شد. استانتون با نوشتن اعلامیه احساسات معروف خود با الگوبرداری از اعلامیه استقلال ایالات متحده این مناسبت را مشخص کرد. این دو قطعه ادبی با برخی تفاوت‌های واضح تقریباً مشابه هستند. به عنوان مثال، اعلامیه استانتون می‌گوید:

«ما این حقایق را خود-خود می‌دانیم.هرگونه تبعیض بر اساس جنسیت متأسفانه، این اصلاحیه پیشنهادی به بیش از چهار دهه نیاز داشت تا سرانجام در اواخر دهه 1960 به کنگره معرفی شود. PD.

در حالی که همه موارد بالا در حال انجام بود، جنبش حقوق زنان دریافت که باید با مشکلی کاملاً متفاوت برخورد کند – مشکلی که حتی بنیانگذاران جنبش در اعلامیه احساسات متصور نبودند. - استقلال بدنی.

دلیل اینکه الیزابت کدی استانتون و هموطنان حق رأی او حق استقلال بدنی را در فهرست قطعنامه های خود لحاظ نکرده بودند این بود که سقط جنین قانونی در ایالات متحده بود. در سال 1848. در واقع، در تمام طول تاریخ کشور قانونی بوده است. همه چیز در سال 1880 تغییر کرد، اما زمانی که سقط جنین در سراسر ایالات متحده جرم انگاری شد.

بنابراین، جنبش حقوق زنان در اوایل قرن بیستم خود را مجبور به مبارزه با این نبرد نیز کرد. این مبارزه توسط مارگارت سانگر، یک پرستار بهداشت عمومی که استدلال می کرد که حق زن برای کنترل بدن خود بخشی جدایی ناپذیر از رهایی زنان است، رهبری شد.

مبارزه برای استقلال بدنی زنان نیز چندین دهه طول کشید، اما خوشبختانه نه به اندازه مبارزه برای حق رأی آنها. در سال 1936، دادگاه عالی اطلاعات مربوط به کنترل تولد را از طبقه بندی ناپسند خارج کرد، در سال 1965 به زوج های متاهل در سراسر کشور اجازه داده شد تابه طور قانونی وسایل پیشگیری از بارداری را به دست آوردند، و در سال 1973 دادگاه عالی Roe vs Wade و Doe vs Bolton را تصویب کرد که عملاً سقط جنین در ایالات متحده را جرم زدایی کرد.

موج دوم

بیش از یک قرن پس از کنوانسیون سنکا فالز و با دستیابی به تعدادی از اهداف جنبش، فعالیت برای حقوق زنان وارد دومین مرحله رسمی خود شد. این تغییر که اغلب موج دوم فمینیسم یا موج دوم جنبش حقوق زنان نامیده می شود، در دهه 1960 اتفاق افتاد.

در طول آن دهه پرتلاطم چه اتفاقی افتاد که به اندازه کافی مهم بود که شایسته یک نامگذاری کاملاً جدید برای پیشرفت جنبش باشد؟

اول، آیا تأسیس کمیسیون وضعیت زنان توسط پرزیدنت کندی در سال 1963. او این کار را پس از فشار استر پترسون، مدیر دفتر زنان وزارت کار انجام داد. کندی النور روزولت را به عنوان رئیس کمیسیون منصوب کرد. هدف کمیسیون مستندسازی تبعیض علیه زنان در هر زمینه از زندگی آمریکایی و نه فقط در محل کار بود. تحقیقات انباشته شده توسط کمیسیون و همچنین دولت های ایالتی و محلی این بود که زنان تقریباً در هر جنبه ای از زندگی تبعیض را تجربه می کردند.

یک نقطه عطف دیگر حتی در دهه شصت، انتشار کتاب بتی فریدن بود The Feminine Mystique در سال 1963. کتاب محوری بود. به عنوان یک نظرسنجی ساده شروع شده بود. فریدنآن را در بیستمین سال گردهمایی مجدد خود در کالج انجام داد و گزینه های محدود سبک زندگی و همچنین ظلم و ستم شدیدی را که زنان طبقه متوسط ​​در مقایسه با همتایان مرد خود تجربه می کردند را مستند کرد. این کتاب با تبدیل شدن به یک کتاب پرفروش، الهام بخش نسل جدیدی از فعالان شد.

یک سال بعد، عنوان هفتم قانون حقوق مدنی در سال 1964 به تصویب رسید. هدف آن منع هرگونه تبعیض شغلی بر اساس نژاد، مذهب، منشاء ملی یا جنسیت بود. از قضا «تبعیض علیه جنسیت» در آخرین لحظه ممکن در تلاش برای از بین بردن آن به لایحه اضافه شد.

اما این لایحه تصویب شد و منجر به تشکیل کمیسیون فرصت های شغلی برابر شد که شروع به بررسی شکایات تبعیض کرد. در حالی که کمیسیون EEO بیش از حد مؤثر نبود، به زودی توسط سازمان های دیگری مانند سازمان ملی زنان در سال 1966 دنبال شد.

در حالی که همه اینها اتفاق می افتاد، هزاران زن در محیط های کاری و دانشگاه ها نه تنها در مبارزه برای حقوق زنان، بلکه در اعتراضات ضد جنگ و اعتراضات گسترده تر به حقوق مدنی نیز نقش فعالی ایفا کردند. در اصل، دهه 60 شاهد بود که جنبش حقوق زنان از وظایف قرن 19 خود بالاتر رفت و چالش ها و نقش های جدیدی در جامعه به عهده گرفت.

مسائل و دعواهای جدید

دهه های بعدی شاهد جنبش حقوق زنان هم گسترش می یابد و هم بر تعداد بی شماری تمرکز می کندمسائل مختلف هم در مقیاس بزرگتر و هم در مقیاس کوچکتر دنبال می شود. هزاران گروه کوچک از فعالان در سراسر ایالات متحده شروع به کار در پروژه های مردمی در مدارس، محل کار، کتابفروشی ها، روزنامه ها، سازمان های غیردولتی و غیره کردند.

چنین پروژه‌هایی شامل ایجاد خط تلفن بحران تجاوز جنسی، کمپین‌های آگاهی از خشونت خانگی، پناهگاه‌های زنان آسیب دیده، مراکز نگهداری از کودکان، کلینیک‌های مراقبت‌های بهداشتی زنان، ارائه‌دهندگان کنترل بارداری، مراکز سقط جنین، مراکز مشاوره تنظیم خانواده و موارد دیگر می‌شد.

کار در سطوح سازمانی نیز متوقف نشد. در سال 1972، عنوان نهم در قوانین آموزشی، دسترسی برابر به مدارس حرفه ای و آموزش عالی را قانون کشور قرار داد. این لایحه سهمیه های قبلی را که تعداد زنانی را که می توانند در این مناطق شرکت کنند محدود می کند، غیرقانونی اعلام کرد. با افزایش سرسام آور تعداد زنان مهندس، معمار، پزشک، وکلا، دانشگاهیان، دو و میدانی، و متخصصان در دیگر رشته‌هایی که قبلاً محدود شده بودند، تأثیر آنی و به طرز شگفت‌انگیزی قابل توجه بود.

مخالفان جنبش حقوق زنان به این واقعیت اشاره می‌کنند که مشارکت زنان در این زمینه ها همچنان از مردان عقب بود. هدف نهضت هرگز مشارکت برابر نبود، بلکه صرفاً دسترسی برابر بود و این هدف محقق شد.

مسئله مهم دیگری که جنبش حقوق زنان در این دوره به آن پرداخت، جنبه فرهنگی و درک عمومی از این جنبش بود.جنسیت به عنوان مثال، در سال 1972، حدود 26 درصد از مردم - مرد و زن - همچنان معتقد بودند که هرگز به یک رئیس جمهور زن بدون توجه به موقعیت های سیاسی او رای نمی دهند.

کمتر از ربع قرن بعد، در سال 1996، این درصد برای زنان به 5 درصد و برای مردان به 8 درصد کاهش یافت. حتی امروز، دهه‌ها بعد، هنوز مقداری شکاف وجود دارد، اما به نظر می‌رسد که در حال کاهش است. تغییرات و جابجایی های فرهنگی مشابهی در زمینه های دیگر مانند محل کار، کسب و کار و موفقیت تحصیلی رخ داده است.

شکاف مالی بین دو جنس نیز در این دوره به موضوع کانونی جنبش تبدیل شد. حتی با وجود فرصت‌های برابر در آموزش عالی و محیط‌های کار، آمارها نشان می‌دهد که زنان در مقایسه با مردان برای همان مقدار و نوع کار دستمزد کمتری دریافت می‌کنند. این تفاوت قبلاً برای چندین دهه دو رقمی بود، اما به لطف کار خستگی ناپذیر جنبش حقوق زنان، تا شروع دهه 2020 فقط به چند درصد کاهش یافت.

دوران مدرن

با توجه به بسیاری از مسائلی که در اعلامیه احساسات استانتون به آنها توجه شده است، تأثیرات جنبش حقوق زنان غیرقابل انکار است. حقوق رای، آموزش و دسترسی به محل کار و برابری، تغییرات فرهنگی، حقوق باروری، حضانت، و حقوق مالکیت، و بسیاری مسائل دیگر به طور کامل یا به میزان قابل توجهی حل شده است.

در واقع، بسیاری از مخالفان جنبش ها هستندمانند فعالان حقوق مردان (MRA) ادعا می کنند که "آونگ بیش از حد در جهت مخالف حرکت کرده است". برای حمایت از این ادعا، آنها اغلب به آمارهایی مانند مزیت زنان در نبردهای بازداشت، محکومیت های طولانی تر زندان مردان برای جنایات مساوی، نرخ بالاتر خودکشی مردان، و نادیده گرفتن گسترده مسائلی مانند قربانیان تجاوز و آزار مردان اشاره می کنند.

جنبش حقوق زنان و فمینیسم به طور گسترده‌تر به مدتی برای سازگاری مجدد با چنین استدلال‌هایی نیاز داشته‌اند. بسیاری همچنان جنبش را مخالف MRA می دانند. از سوی دیگر، تعداد فزاینده‌ای از کنشگران به فمینیسم به‌عنوان یک ایدئولوژی کلی‌نگرتر نگاه می‌کنند. به گفته آنها، با در نظر گرفتن مشکلات دو جنس به عنوان درهم تنیده و ذاتاً مرتبط، MRA و WRM را در بر می گیرد.

تغییر یا تقسیم مشابهی با دیدگاه جنبش در مورد مسائل LGBTQ و حقوق ترنس ها در خاص پذیرش سریع مردان ترنس و زنان ترنس در قرن بیست و یکم منجر به شکاف هایی در درون جنبش شده است.

برخی با طرف به اصطلاح فمینیستی رادیکال ترنس حذفی (TERF) طرف قضیه هستند و معتقدند که زنان ترنس نباید در مبارزه برای حقوق زنان شرکت کنند. برخی دیگر دیدگاه آکادمیک گسترده ای را می پذیرند که جنسیت و جنسیت متفاوت است و حقوق زنان ترنس بخشی از حقوق زنان است.

نقطه تقسیم دیگر این بود.پورنوگرافی برخی از فعالان، به‌ویژه نسل‌های قدیمی‌تر، آن را برای زنان تحقیرآمیز و خطرناک می‌دانند، در حالی که موج‌های جدیدتر جنبش، پورنوگرافی را مسئله آزادی بیان می‌دانند. به گفته دومی، هم پورنوگرافی و هم کار جنسی، به طور کلی، نه تنها باید قانونی باشند، بلکه باید ساختار آنها را بازسازی کرد تا زنان کنترل بیشتری بر اینکه چه و چگونه می‌خواهند در این زمینه‌ها فعالیت کنند، داشته باشند.

در نهایت، اما، در نهایت در حالی که چنین تقسیم‌بندی‌هایی درباره موضوعات خاص در دوران مدرن جنبش حقوق زنان وجود دارد، اما برای اهداف جاری جنبش مضر نبوده است. بنابراین، حتی با وجود عقب نشینی های گاه و بی گاه در اینجا یا آنجا، جنبش همچنان به سمت مسائل بسیاری مانند:

  • حقوق باروری زنان، به ویژه با توجه به حملات اخیر علیه آنها در اوایل دهه 2020، ادامه می دهد. 13>
  • حقوق مادر جایگزین
  • شکاف مداوم حقوق و تبعیض جنسیتی در محیط کار
  • آزار جنسی
  • نقش زنان در عبادت مذهبی و رهبری مذهبی
  • ثبت نام زنان در آکادمی های نظامی و رزم فعال
  • مزایای تامین اجتماعی
  • مادرانه و محل کار، و نحوه آشتی دادن این دو

Wrapping

اگرچه هنوز جای کار وجود دارد و چند شکاف باید از بین برود، اما در این مرحله تأثیر شگرف جنبش حقوق زنان غیرقابل انکار است.

بنابراین، در حالی که ما به طور کامل می توانیمانتظار می رود که مبارزه برای بسیاری از این مسائل برای سال ها و حتی دهه ها ادامه یابد، اگر پیشرفت های انجام شده تاکنون نشانه ای باشد، هنوز موفقیت های بسیار بیشتری در آینده جنبش وجود دارد.

مشهود؛ که همه مردانو زنان برابر آفریده شده اند. اینکه آفریدگار آنها را از حقوق مسلم خاصی برخوردار کرده است. که از جمله اینها زندگی، آزادی، و جستجوی خوشبختی است."

اعلامیه احساسات بیشتر به تشریح زمینه ها و حیطه های زندگی می پردازد که در آنها با زنان به طور نابرابر رفتار می شد، مانند کار، فرآیند انتخابات. ازدواج و خانواده، تحصیل، حقوق دینی و غیره. استانتون همه این نارضایتی ها را در فهرستی از قطعنامه های نوشته شده در اعلامیه خلاصه کرد:

  1. زنان متاهل از نظر قانون از نظر قانونی صرفاً دارایی تلقی می شدند. حق رای دارند.
  2. زنان مجبور بودند تحت قوانینی زندگی کنند که هیچ صدایی در ایجاد آنها نداشتند. حقوق قانونی شوهر تا این حد بر همسرش تعمیم می‌یابد که حتی می‌توانست او را مورد ضرب و شتم، آزار و اذیت و زندان قرار دهد. حضانت فرزند پس از طلاق.
  3. زنان مجرد مجاز به داشتن دارایی بودند اما در شکل گیری و میزان مالیات بر دارایی و قوانینی که باید می پرداختند و از آنها تبعیت می کردند حرفی نداشتند. اکثر مشاغل و در مشاغل معدودی که به آنها دسترسی داشتند به شدت دستمزد کمتری دریافت می کردند.و پزشکی.
  4. کالج ها و دانشگاه ها برای زنان بسته شد و از حق تحصیلات عالی محروم شدند.
  5. نقش زنان در کلیسا نیز به شدت محدود شد.
  6. زنان را ساخته بودند. کاملاً به مردان وابسته است که برای احترام به خود و اعتماد به نفس آنها و همچنین درک عمومی آنها ویرانگر بود.

به اندازه کافی خنده دار است، در حالی که همه این نارضایتی ها در کنوانسیون Seneca Falls تصویب شد، تنها یکی از آنها آنها به اتفاق آرا نبودند - قطعنامه در مورد حق رای زنان. کل این مفهوم در آن زمان آنقدر برای زنان غریبه بود که حتی بسیاری از فمینیست های سرسخت آن زمان آن را ممکن نمی دانستند.

با این وجود، زنان در کنوانسیون آبشار سنکا مصمم بودند که چیزی مهم و طولانی مدت خلق کنند و دامنه کامل مشکلاتی که با آن روبرو بودند را می دانستند. این امر از نقل قول معروف دیگری از اعلامیه مشهود است که می‌گوید: «تاریخ بشر، تاریخ صدمات و غصب‌های مکرر مرد نسبت به زن است که هدف مستقیم آن تأسیس است. استبداد مطلق بر او.

واکنش

استنتون در اعلامیه احساسات خود همچنین در مورد واکنشی که جنبش حقوق زنان به محض آن‌ها تجربه می‌کرد صحبت کرد. شروع به کار کرد

او گفت:

"در ورود به کار بزرگی که پیش روی خود داریم، تصور نادرستی را پیش بینی نمی کنیم.ارائه نادرست، و تمسخر؛ اما ما از هر ابزاری که در توان داریم برای تأثیرگذاری بر هدف خود استفاده خواهیم کرد. ما نمایندگانی را استخدام خواهیم کرد، تراکت ها را منتشر خواهیم کرد، از دولت و قوه مقننه ملی درخواست خواهیم کرد و تلاش خواهیم کرد تا از منبر و مطبوعات به نمایندگی از خود دعوت کنیم. ما امیدواریم که این کنوانسیون با مجموعه ای از کنوانسیون ها دنبال شود که همه بخش های کشور را در بر می گیرد.»

او اشتباه نمی کرد. همه، از سیاستمداران، طبقه تجاری، رسانه ها، تا مرد طبقه متوسط ​​از اعلامیه استانتون و جنبشی که او آغاز کرده بود خشمگین شدند. قطعنامه‌ای که بیشترین خشم را برانگیخت، همان قطعنامه‌ای بود که حتی خود رای‌گان به اتفاق آرا با آن موافق نبودند - قطعنامه حق رای زنان. سردبیران روزنامه ها در سراسر ایالات متحده و خارج از آمریکا از این تقاضای "مضحک" خشمگین شدند.

واکنش شدید در رسانه ها و فضای عمومی آنقدر شدید بود و نام همه شرکت کنندگان آنچنان بی شرمانه افشا و مورد تمسخر قرار گرفت که بسیاری از شرکت کنندگان در کنوانسیون آبشار سنکا حتی برای حفظ آبروی خود از این اعلامیه حمایت کردند.

با این وجود، بیشتر آنها ثابت ماندند. علاوه بر این، مقاومت آنها به نتیجه ای که می خواستند رسید - واکنشی که آنها دریافت کردند آنقدر توهین آمیز و هذل آمیز بود که احساسات عمومی شروع به تغییر به سمت جنبش حقوق زنان کرد.

گسترش

حقیقت مهاجر (1870).PD.

شروع جنبش ممکن است پر فراز و نشیب بوده باشد، اما موفقیت آمیز بود. پس از سال 1850، حق رای‌ها میزبان کنوانسیون‌های جدید حقوق زنان بودند. استانتون و همچنین بسیاری از هموطنانش مانند لوسی استون، ماتیلدا جوسلین گیج، سوجورنر تروث، سوزان بی. آنتونی و دیگران در سراسر کشور مشهور شدند.

بسیاری نه تنها به فعالان و سازمان دهندگان معروف تبدیل شدند، بلکه به عنوان سخنرانان عمومی، نویسندگان و سخنرانان نیز مشاغل موفقی داشتند. برخی از شناخته شده ترین فعالان حقوق زنان در آن زمان عبارتند از:

  • لوسی استون - یک فعال برجسته و اولین زنی از ماساچوست که در سال 1847 مدرک دانشگاهی گرفت.
  • Matilda Joslyn Gage - نویسنده و فعال، همچنین برای لغو لغو، حقوق بومیان آمریکا و موارد دیگر کمپین تبلیغاتی کرد. و فعال حقوق زنان، Sojourner در بردگی به دنیا آمد، در سال 1826 فرار کرد و اولین زن سیاهپوستی بود که در سال 1828 یک پرونده حضانت کودک را علیه یک مرد سفیدپوست برنده شد.
  • Susan B. Anthony – آنتونی که در خانواده ای کویکر به دنیا آمد، فعالانه برای حقوق زنان و علیه برده داری کار کرد. او بین سال‌های 1892 تا 1900 رئیس انجمن ملی حق رأی زنان بود.تلاش‌ها برای تصویب نهایی اصلاحیه نوزدهم در سال 1920 بسیار مهم بود.

با وجود چنین زنانی، جنبش در دهه 1850 مانند آتش سوزی گسترده شد و تا دهه 60 به شدت ادامه یافت. در این زمان بود که اولین سنگ‌بعد بزرگ خود را شکست.

جنگ داخلی

جنگ داخلی آمریکا بین سال‌های 1861 و 1865 روی داد. البته این ربطی به جنگ داخلی آمریکا نداشت. جنبش حقوق زنان مستقیماً، اما توجه عموم را از موضوع حقوق زنان منحرف کرد. این به معنای کاهش عمده فعالیت در طول چهار سال جنگ و همچنین بلافاصله پس از آن بود.

جنبش راست زنان نه در طول جنگ غیر فعال بود و نه نسبت به آن بی تفاوت بود. اکثریت قریب به اتفاق رای دهندگان نیز طرفداران لغو لغو انتخابات بودند و به طور گسترده برای حقوق مدنی و نه فقط برای زنان مبارزه می کردند. علاوه بر این، جنگ بسیاری از زنان غیرفعال را به عنوان پرستار و کارگر در خط مقدم قرار داد، در حالی که بسیاری از مردان در خط مقدم بودند.

این به طور غیرمستقیم برای جنبش حقوق زنان مفید بود زیرا چند چیز را نشان داد:

  • جنبش از چند چهره حاشیه ای تشکیل نشده بود که فقط به دنبال این بودند سبک زندگی حقوقی خود را بهبود بخشند - در عوض، از فعالان واقعی برای حقوق مدنی تشکیل شده است.
  • زنان، به عنوان یک کل، فقط اشیاء و دارایی شوهرانشان نبودند، بلکه بخشی فعال و ضروری بودند.کشور، اقتصاد، چشم‌انداز سیاسی، و حتی تلاش‌های جنگی.
  • به عنوان بخشی فعال از جامعه، زنان باید حقوق خود را گسترش دهند، همانطور که در مورد جمعیت آفریقایی آمریکایی اتفاق افتاد.

فعالان جنبش پس از تصویب اصلاحیه های چهاردهم و پانزدهم قانون اساسی ایالات متحده، حتی بیشتر از سال 1868 بر این نکته تأکید کردند. این اصلاحات همه حقوق و حمایت های قانون اساسی و همچنین حق رای را به همه مردان در آمریکا، صرف نظر از قومیت یا نژادشان، می داد.

این طبیعتاً به‌عنوان یک «ضرر» برای جنبش تلقی می‌شد، زیرا این جنبش در 20 سال گذشته فعال بوده و هیچ یک از اهداف آن محقق نشده است. رأی‌دهندگان از تصویب اصلاحیه‌های چهاردهم و پانزدهم به‌عنوان یک فریاد تجمعی استفاده کردند - به‌عنوان پیروزی برای حقوق شهروندی که قرار بود آغاز بسیاری از موارد دیگر باشد.

بخش

آنی کنی و کریستابل پانکهورست، ج. 1908. PD.

جنبش حقوق زنان بار دیگر پس از جنگ داخلی و بسیاری از کنوانسیون ها، رویدادهای فعال و اعتراضات شروع به سازماندهی کردند. با این وجود، رویدادهای دهه 1860 معایب خود را برای جنبش داشت، زیرا منجر به شکافی در سازمان شد.

از همه مهمتر، جنبش به دو جهت تقسیم شد: با انجمن ملی حق رای زنان که توسط الیزابت کدی تأسیس شد، همراه شد.استانتون و برای اصلاحیه جدید حق رای جهانی در قانون اساسی مبارزه کردند.

  • کسانی که فکر می کردند جنبش حق رای مانع جنبش حق رای سیاه پوستان در آمریکا می شود و حق رای زنان باید "منتظر نوبت خود" می ماند.
  • تفرقه بین این دو گروه به چند دهه نزاع، پیام‌های مختلط و رهبری مناقشه منجر شد. با توجه به اینکه تعدادی از گروه‌های ملی‌گرای سفیدپوست جنوبی به حمایت از جنبش حقوق زنان آمدند، اوضاع پیچیده‌تر شد، زیرا آنها آن را راهی برای تقویت «رای سفید» در برابر بلوک رای‌دهنده کنونی آمریکایی‌های آفریقایی تبار می‌دانستند.

    خوشبختانه، این همه آشفتگی، حداقل در طرح کلان، کوتاه مدت بود. بسیاری از این بخش‌ها در دهه 1980 اصلاح شدند و انجمن ملی حق رأی زنان آمریکایی با الیزابت کدی استانتون به عنوان اولین رئیس آن تأسیس شد.

    اما با این اتحاد مجدد، فعالان حقوق زنان رویکرد جدیدی را اتخاذ کردند. آنها به طور فزاینده ای استدلال می کردند که زنان و مردان یکسان هستند و بنابراین سزاوار رفتار برابر هستند، اما آنها متفاوت هستند و به همین دلیل است که صدای زنان باید شنیده شود.

    این رویکرد دوگانه در دهه‌های آینده مؤثر بود زیرا هر دو موضع درست پذیرفته شدند:

    1. زنان تا آنجایی که همه ما مردم هستیم مانند مردان هستند. و سزاوار رفتار به همان اندازه انسانی هستند.
    2. زنان هستندهمچنین متفاوت است، و این تفاوت ها باید به عنوان ارزش یکسانی برای جامعه شناخته شوند. با گذشت بیش از 50 سال از تصویب اصلاحیه های 14 و 15، سرانجام اولین پیروزی بزرگ جنبش به دست آمد. نوزدهمین متمم قانون اساسی ایالات متحده به تصویب رسید و به زنان آمریکایی از هر قومیت و نژاد حق رای داد.

    البته این پیروزی یک شبه اتفاق نیفتاد. در واقع، ایالت های مختلف از اوایل سال 1912 قوانین حق رای زنان را تصویب کرده بودند. از سوی دیگر، بسیاری از ایالت های دیگر تا قرن بیستم به تبعیض علیه رای دهندگان زن و به ویژه زنان رنگین پوست ادامه دادند. بنابراین، کافی است بگوییم که رای 1920 با پایان مبارزه برای جنبش حقوق زنان فاصله زیادی داشت. کارگری تاسیس شد. هدف آن جمع آوری اطلاعات در مورد تجارب زنان در محل کار، مشکلاتی که آنها تجربه کردند و تغییراتی بود که جنبش باید برای آن فشار بیاورد.

    3 سال بعد در سال 1923، آلیس پل رهبر حزب ملی زنان پیش نویس خود را تهیه کرد. یک متمم حقوق برابر برای قانون اساسی ایالات متحده. هدف آن روشن بود - تثبیت بیشتر برابری جنسیت ها و ممنوع کردن آن در قانون

    استفان ریس یک مورخ است که در نمادها و اساطیر تخصص دارد. او چندین کتاب در این زمینه نوشته است و آثارش در مجلات و مجلات سراسر جهان به چاپ رسیده است. استفن که در لندن به دنیا آمد و بزرگ شد، همیشه به تاریخ عشق می ورزید. در کودکی، ساعت‌ها به بررسی متون باستانی و کاوش در خرابه‌های قدیمی می‌پرداخت. این امر باعث شد که او به دنبال تحقیقات تاریخی باشد. شیفتگی استفان به نمادها و اساطیر از این اعتقاد او ناشی می شود که آنها اساس فرهنگ بشری هستند. او معتقد است که با درک این اسطوره ها و افسانه ها می توانیم خود و دنیای خود را بهتر بشناسیم.