فهرست مطالب
آتئیسم یک مفهوم با معانی مختلف است، بسته به اینکه از چه کسی بپرسید. به نوعی، تقریباً به اندازه خداباوری متفاوت است. همچنین یکی از سریعترین جنبشها در حال رشد است، به طوری که این مقاله توسط National Geographic آن را جدیدترین دین بزرگ جهان مینامد. بنابراین، آتئیسم دقیقاً چیست؟ چگونه می توانیم آن را تعریف کنیم و چه چیزی را در بر می گیرد؟ بیایید دریابیم.
مشکل در تعریف الحاد
از نظر برخی، الحاد رد کامل و مطلق خداباوری است. به این ترتیب، برخی آن را به عنوان یک سیستم اعتقادی به خودی خود میدانند - اعتقاد به اینکه خدایی وجود ندارد.
بسیاری از آتئیستها با این تعریف از بی خدایی مخالفند. در عوض، آنها تعریف دومی از بیخدایی ارائه میدهند، تعریفی که مسلماً نسبت به ریشهشناسی این اصطلاح دقیقتر است - a-theism یا "ناباوری" در یونانی، جایی که این اصطلاح از آنجا منشأ گرفته است. عدم اعتقاد به خدا چنین آتئیستهایی بهطور فعال معتقد نیستند که خدایی وجود ندارد و میدانند که شکافهای زیادی در دانش بشریت از جهان وجود دارد که نمیتوان چنین اظهارنظر سختی را مطرح کرد. درعوض، آنها صرفاً اظهار میکنند که شواهدی برای وجود هدف خدا وجود ندارد و بنابراین متقاعد نشدهاند.
این تعریف نیز توسط برخی که بسیاری از آنها خداباور هستند مورد مناقشه قرار گرفته است. مسئله ای که آنها دارند این است که از نظر آنها، چنین آتئیست هایی صرفاً آگنوستیک هستند - افرادی که نه به خدایی اعتقاد دارند و نه کافر هستند. با این حال، این نیستآنها اعضای احزاب مختلف کارگری یا دموکرات هستند. سیاستمداران ملحد غربی تا به امروز با چالشهای انتخابپذیری مواجه هستند، بهویژه در ایالات متحده که خداباوری هنوز قدرت زیادی دارد. با این وجود، مردم حتی در ایالات متحده هر سال به آرامی به سمت اشکال مختلف الحاد، آگنوستیکیسم یا سکولاریسم می روند. واضح است که آتئیسم هر سال به رشد خود ادامه می دهد و «غیر مذهبی» به شکلی از هویت تبدیل می شود. الحاد هنوز هم به بحث و مجادله به ویژه در کشورهای بسیار مذهبی ادامه می دهد. با این حال، امروزه بیخدایی بودن به اندازه گذشته خطرناک نیست، زمانی که آزار و اذیت مذهبی و سیاسی اغلب تجربه شخصی باورهای معنوی افراد را دیکته می کرد.
دقیق، زیرا آتئیسم و آگنوستیک اساساً متفاوت هستند - آتئیسم یک موضوع اعتقادی (یا فقدان آن) است در حالی که آگنوستیک یک موضوع دانش است زیرا آگنوستیک به معنای واقعی کلمه به عنوان "فقدان دانش" در یونانی ترجمه می شود.آتئیسم. در مقابل اگنوستیک
همانطور که ریچارد داوکینز بیخدایی و زیست شناس تکاملی معروف توضیح می دهد، خداباوری/الحاد و گنوسیسم/آگنوستیک دو محور متفاوتی هستند که 4 گروه مختلف از مردم را از هم جدا می کنند:
- خداباوران گنوسی : کسانی که معتقدند خدایی وجود دارد و معتقدند که وجود او را می دانند. وجود دارد اما با این وجود معتقد است.
- آگنوستیک آتئیست ها: کسانی که تصدیق می کنند نمی توانند مطمئن باشند که خدایی وجود دارد اما او را باور ندارند - یعنی اینها ملحدان هستند که به سادگی فاقد خدا هستند. اعتقاد به خدا.
- آتئیست های گنوسی: کسانی که صریحا معتقدند خدایی وجود ندارد
دو دسته اخیر نیز اغلب ملحدان سخت نامیده می شوند. نرم الف خداباوران اگرچه طیف گستردهای از صفتهای دیگر نیز استفاده میشوند، که اکثر آنها دارای تمایز یکسانی هستند. "انواع بی خدایی" که اغلب ناشناخته هستند. برای مثال یکی از مواردی که به نظر می رسد در حال افزایش محبوبیت است، ایگتئیسم است - این ایده که خدا به طور قطع قابل درک نیست، بنابراین ایگتئیست ها نمی توانند باور کنند.در او. به عبارت دیگر، هیچ تعریفی از خدا که توسط هیچ دینی ارائه شده است منطقی نیست، بنابراین یک ایگتئیست نمی داند چگونه به یک خدا اعتقاد داشته باشد. این است که " موجودی بی مکان و بی زمان نمی تواند وجود داشته باشد زیرا "وجود" داشتن ابعاد در مکان و زمان است ". بنابراین، خدای پیشنهادی نمیتواند وجود داشته باشد.
در اصل، ایگتئیستها معتقدند که ایده خدا - یا حداقل هر ایدهای از خدا که تا کنون ارائه شده است - یک اکسیمورون است، بنابراین آنها به آن اعتقاد ندارند.
منشأ آتئیسم
اما این همه انواع و امواج مختلف بی خدایی از کجا سرچشمه می گیرد؟ نقطه شروع این جنبش فلسفی چه بود؟
نقطه شروع دقیق الحاد غیرممکن است. به همین ترتیب، تلاش برای ردیابی تاریخ بیخدایی اساساً به معنای فهرست کردن چندین ملحد مشهور در طول تاریخ است. دلیلش این است که بیخدایی - هر طور که بخواهید آن را مشخص کنید - واقعاً نقطه شروعی ندارد. یا همانطور که تیم ویتمارش، پروفسور فرهنگ یونانی در دانشگاه کمبریج می گوید، "آتئیسم به قدمت تپه هاست".
به زبان ساده، همیشه افرادی بوده اند که به هدف اعتقادی نداشته اند. خدا یا خدایان در جامعه خود. در واقع، جوامع کاملی وجود دارند که هرگز حتی هیچ دینی را توسعه ندادند، حداقل تا زمانی که توسط تمدن دیگری فتح شدند و متجاوزان را در اختیار داشتند.دینی که بر آنها تحمیل شده است. یکی از معدود اقوام ملحد خالص باقی مانده در جهان، قوم پیراها در برزیل هستند.
هون های کوچ نشین به عنوان ملحد شناخته شده بودند
نمونه دیگری از تاریخ هون ها هستند - قبیله کوچ نشین معروف به رهبری آتیلا هون ها به اروپا در اواسط قرن پنجم پس از میلاد. به اندازه کافی خنده دار، آتیلا توسط کسانی که او را تسخیر کرده بود به عنوان تازیانه خدا یا تازیانه خدا نیز می شناختند. با این حال، تا آنجایی که ما می دانیم، خود هون ها واقعاً بی خدا بودند.
از آنجایی که آنها مردمی کوچ نشین بودند، «قبیله» گسترده آنها متشکل از چندین قبیله کوچکتر بود که در طول راه آنها را فرا گرفته بودند. برخی از این افراد بت پرست بودند و خداناباور نبودند. به عنوان مثال، برخی به دین باستانی ترکی-مغولی Tengri اعتقاد داشتند. با این حال، به طور کلی، هون ها به عنوان یک قبیله خداناباور بودند و هیچ گونه ساختار مذهبی یا عملی نداشتند - مردم فقط آزاد بودند که هر چیزی را که می خواستند عبادت کنند یا کافر شوند.
با این حال، اگر ما هستیم برای ردیابی تاریخ الحاد، لازم است برخی از متفکران ملحد مشهور در طول تاریخ را ذکر کنیم. خوشبختانه تعداد آنها زیاد است. و، نه، همه آنها پس از دوره روشنگری نمی آیند.
برای مثال، شاعر یونانی و سوفسطایی دیاگوراس ملوس اغلب به عنوان اولین ملحد جهان نامیده می شود. اگرچه این البته از نظر واقعی درست نیست، چیزی که دیاگوروس را متمایز کرد مخالفت شدید او بادین یونان باستان توسط او احاطه شده بود.
Diagoras در حال سوزاندن مجسمه هراکلس توسط Katolophyromai – اثر شخصی CC BY-SA 4.0 .
مثلاً یک حکایت در مورد دیاگوراس ادعا می کند که او یک بار مجسمه هراکلس را به زمین انداخت، آن را آتش زد و عدس خود را روی آن جوشاند. همچنین گفته می شود که او اسرار اسرار الئوسینی را برای مردم فاش کرده است، یعنی مراسم آغاز هر سال برای فرقه دمتر و پرسفونه در پناهگاه پانهلنیک الئوسیس انجام می شود. او در نهایت توسط آتنیان به asebeia یا "بی تقوا" متهم شد و به قرنتس تبعید شد.
یکی دیگر از ملحدان معروف باستانی گزنوفانس کولوفون است. او در تأسیس مکتب شکاکیت فلسفی به نام پیرونیسم تأثیرگذار بود. گزنوفان در بنیانگذاری صف طولانی متفکران فلسفی مانند پارمنیدس، زنون از الئا، پروتاگوراس، دیوژنس از اسمیرنا، آناکسارخوس و خود پیرهو که در نهایت پیرونیسم را در قرن چهارم قبل از میلاد آغاز کردند، نقش اساسی داشت.
تمرکز اصلی از گزنوفان کولوفونی به جای نقد خداباوری به طور کلی، شرک را نقد می کرد. توحید هنوز در یونان باستان تثبیت نشده بود. با این حال، نوشتهها و آموزههای او بهعنوان برخی از قدیمیترین افکار مکتوب مهم الحادی پذیرفته شده است.
از دیگر ملحدان معروف باستانی یا منتقدان خداباوری میتوان به یونانی و رومی اشاره کرد.فیلسوفانی مانند دموکریتوس، اپیکور، لوکرتیوس و دیگران. بسیاری از آنها به صراحت وجود خدا یا خدایان را انکار نکردند، اما تا حد زیادی مفهوم زندگی پس از مرگ را انکار کردند و به جای آن ایده ماتریالیسم را مطرح کردند. به عنوان مثال، اپیکور همچنین ادعا کرد که حتی اگر خدایان وجود داشته باشند، او فکر نمی کرد که آنها با انسان ها کاری داشته باشند یا علاقه ای به زندگی روی زمین داشته باشند.
در دوره قرون وسطی، ملحدان برجسته و عمومی. به دلایل واضح بسیار اندک بودند. کلیساهای اصلی مسیحی در اروپا هیچ گونه ناباوری یا مخالفتی را تحمل نمی کردند، و بنابراین اکثر افرادی که به وجود خدا شک داشتند باید این تصور را برای خود نگه می داشتند. آموزش و پرورش در آن زمان، بنابراین کسانی که به اندازه کافی در حوزه الهیات، فلسفه یا علوم فیزیکی تحصیل کرده بودند تا مفهوم خدا را زیر سوال ببرند، خود اعضای روحانیت بودند. همین امر در مورد جهان اسلام نیز صدق می کند و یافتن یک ملحد صریح در قرون وسطی بسیار دشوار است.
فردریک (سمت چپ) با الکامیل، سلطان مسلمان مصر ملاقات می کند. PD.
یکی از چهره هایی که اغلب ذکر می شود فردریک دوم، امپراتور مقدس روم است. او پادشاه سیسیل در قرن سیزدهم پس از میلاد، پادشاه اورشلیم در آن زمان و امپراتور امپراتوری مقدس روم بود که بر بخشهای وسیعی از اروپا، شمال آفریقا و فلسطین حکومت میکرد.به طرز متناقضی، او از کلیسای روم نیز تکفیر شد.
آیا او واقعاً یک خداناباور بود؟
به گفته اکثریت، او یک دئیست بود، یعنی کسی که به خدایی بیشتر به معنای انتزاعی اعتقاد دارد. اما معتقد نیست که چنین موجودی فعالانه در امور انسانی دخالت می کند. بنابراین، به عنوان یک خداپرست، فردریک دوم مکرراً علیه عقاید مذهبی و اعمال مذهبی آن زمان صحبت میکرد و باعث شد که کلیسا ارتباطی سابق برای خود ایجاد کند. این نزدیکترین چیزی است که قرون وسطی به داشتن یک شخصیت ضد دینی صریح رسیده است.
خارج از اروپا، آفریقا و خاورمیانه، و نگاه کردن به خاور دور، بیخدایی به موضوع پیچیدهتری تبدیل میشود. از یک سو، هم در چین و هم در ژاپن، امپراتورها معمولاً به عنوان خدایان یا نمایندگان خود خدا در نظر گرفته می شدند. این امر ملحد بودن را برای دورههای طولانی تاریخ به همان اندازه خطرناک میکند که در غرب وجود داشت.
از سوی دیگر، برخی بودیسم - یا حداقل فرقههای خاصی از بودیسم مانند بودیسم چینی را ملحد توصیف میکنند. توصیف دقیق تر، پانتئیستی است - این تصور فلسفی که جهان خداست و خدا همان جهان است. از دیدگاه خداباوری، این به سختی از بی خدایی قابل تشخیص است، زیرا پانتهیست ها معتقد نیستند که این جهان الهی یک شخص است. با این حال، از دیدگاه الحادی، پانتئیسم هنوز هم نوعی خداباوری است.
اسپینوزا. دامنه عمومی.
در اروپا، روشنگریدوره و پس از آن دوره رنسانس و دوره ویکتوریا شاهد ظهور آهسته متفکران آتئیست باز بود. با این حال، اینکه بگوییم الحاد در آن زمان ها "متداول" بود، باز هم اغراق آمیز است. در آن دورهها کلیسا هنوز بر قوانین کشور تسلط داشت و آتئیستها هنوز تحت آزار و اذیت بودند. با این حال، گسترش آهسته مؤسسات آموزشی باعث شد تا برخی از متفکران بی خدا صدای خود را به دست آورند.
برخی از نمونه های عصر روشنگری عبارتند از: اسپینوزا، پیر بیل، دیوید هیوم، دیدرو، دهولباخ و چند نمونه دیگر. . دوران رنسانس و دوره ویکتوریا نیز شاهد استقبال فیلسوفان بیشتری از الحاد بود، چه برای مدت کوتاهی و چه در طول عمرشان. برخی از نمونههای این عصر عبارتند از: شاعر جیمز تامپسون، جورج جاکوب هولیوک، چارلز برادلاگ، و دیگران. به عنوان مثال، در ایالات متحده، یک ملحد طبق قانون اجازه نداشت در هیئت منصفه حضور داشته باشد یا در دادگاه شهادت دهد. چاپ متون ضد دینی حتی در آن زمان در اکثر جاها جرمی قابل مجازات محسوب می شد. CC BY 2.0
در دوران مدرن، بلاخره در نهایت اجازه داده شد که شکوفا شود. با پیشرفت نه تنها آموزش، بلکه علم، ردیه های خداباوری به همین اندازه زیاد شدآنها متنوع بودند.
برخی از دانشمندان ملحد که احتمالاً نامشان را شنیده اید شامل افرادی مانند فیلیپ دبلیو اندرسون، ریچارد داوکینز، پیتر اتکینز، دیوید گراس، ریچارد فاینمن، پل دیراک، چارلز اچ. بنت، زیگموند فروید هستند. نیلز بور، پیر کوری، هیو اورت سوم، شلدون گلاشو، و بسیاری دیگر.
به طور کلی، نیمی از جامعه علمی بینالمللی امروزی را مذهبی و نیمی دیگر را ملحد، آگنوستیک یا سکولار معرفی میکنند. . البته این درصدها هنوز هم از کشوری به کشور دیگر بسیار متفاوت است.
و پس از آن، بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و شخصیت های عمومی دیگر مانند دیو آلن، جان اندرسون، کاترین هپبورن، جورج کارلین، داگلاس وجود دارند. آدامز، آیزاک آسیموف، ست مک فارلین، استیون فرای و دیگران.
امروزه احزاب سیاسی کاملی در جهان وجود دارند که خود را سکولار یا الحادی می دانند. به عنوان مثال، حزب کمونیست چین (حکچ) آشکارا بیخدایی است، که خداباوران در جهان غرب اغلب از آن به عنوان نمونه «منفی» بیخدایی یاد میکنند. با این حال، این موضوع این سؤال را پنهان میکند که آیا مسائلی که خداباوران غربی با حکچ دارند ناشی از الحاد یا سیاست آن است. در بیشتر موارد، دلیل اینکه حکچ رسما الحادی است این است که جایگزین امپراتوری سابق چین شد که امپراتوران خود را به عنوان خدایان گرامی میداشت.