5 شاعر بزرگ پارسی زبان و چرایی مرتبط ماندن آنها

  • این را به اشتراک بگذارید
Stephen Reese

    گوته یک بار قضاوت خود را در مورد ادبیات فارسی بیان کرد:

    " ایرانیان هفت شاعر بزرگ داشتند که هر یک از آنها کمی بزرگتر از من هستند ."

    گوته

    و گوته واقعاً حق داشت. شاعران فارسی زبان در ارائه طیف کامل عواطف انسانی استعداد داشتند و این کار را با چنان مهارت و دقتی انجام می دادند که می توانستند آن را در چند بیت بگنجانند.

    کمتر جوامعی مانند ایرانیان به این اوج رشد شعری دست یافته اند. بیایید با کاوش در بزرگ‌ترین شاعران پارسی‌گو و آموختن آنچه که اثرشان را اینقدر قدرتمند می‌کند وارد شعر فارسی شویم.

    انواع اشعار فارسی

    شعر فارسی بسیار متنوع است و دارای سبک های متعددی است که هر کدام در نوع خود منحصر به فرد و زیبا هستند. شعر فارسی انواع مختلفی دارد، از جمله:

    1. قصیده

    قصیده یک شعر تک قافی بلندتر است که معمولاً از صد بیت بیشتر نمی شود. گاه هجوآمیز یا طنزآمیز، آموزنده یا مذهبی و گاه مرثیه است. مشهورترین شاعران قصیده رودکی و پس از آن انسوری، فاروحی، انوری و کانی بودند.

    2. غزال

    غزال غزلی است که از نظر فرم و نظم قافیه تقریباً با قصیده یکسان است، اما کشش بیشتری دارد و شخصیت مناسبی ندارد. معمولاً از پانزده بیت تجاوز نمی کند.

    شاعران پارسی غزال را در شکل و محتوا به کمال رساندند. در غزال در مورد موضوعاتی از این قبیل آواز خواندندتبدیل شدن به یک هنرمند عرفانی آغاز شد. شاعر شد; او شروع به گوش دادن به موسیقی و آواز خواندن کرد تا از دست دادن خود را پردازش کند.

    در ابیات او درد فراوان است:

    « زخم جایی است که نور به تو وارد شود ».

    مولوی

    یا:

    " می‌خواهم مثل یک پرنده آواز بخوانم، اهمیتی نمی‌دهم که چه کسی گوش می‌دهد یا چه فکری می‌کند. "

    مولوی

    در روز مرگ من

    در روز مرگم که تابوت من در راه است، مبادا

    تصور کن که من (در مورد رفتن) از این دنیا (هر گونه) دردی دارم.

    برای من گریه نکن و نگو: "چه وحشتناک! چه حیف است!

    (زیرا) در گمراهی (فریبش) شیطان خواهید افتاد،

    (و) واقعاً حیف است!

    وقتی تشییع جنازه من را دیدید، نگویید: «فرق و جدایی!

    (از آنجایی که ) برای من وقت وصال و ملاقات (خدا) است.

    (و آنگاه که) مرا به قبر بسپاری، نگو

    «خداحافظ! بدرود!" زیرا قبر پرده ای است برای

    (پنهان کردن) اجتماع (نفس) در بهشت. پایین رفتن، به بالا آمدن توجه کنید. چرا باید

    زیانی به خاطر غروب خورشید و ماه باشد؟

    به نظر شما غروبی است اما در حال افزایش است

    قبر به نظر یک زندان است، (اما) رهایی روح است. زمینکه رشد نکرد

    (پشتیبان گیری)؟ (پس) برای شما، چرا این شک در مورد

    «دانه» انسان وجود دارد؟ و پر بیرون نیامد؟ چرا

    برای یوسف روح 6 به خاطر

    چاه باید (هیچگونه) نوحه سرایی کرد؟

    وقتی دهان خود را از این طرف بستید، آن طرف را باز کنید

    زیرا فریادهای شادی شما در آسمان فراتر خواهد بود

    (و زمان).

    مولوی

    تنها نفس

    نه مسیحی یا یهودی یا مسلمان، نه هندو

    بودایی، صوفی یا ذن. نه هیچ دین

    و نظام فرهنگی. من نه از شرق

    یا غرب هستم، نه از اقیانوس یا بالا

    از زمین، نه طبیعی یا اثیری، اصلا

    از عناصر تشکیل نشده است. من وجود ندارم،

    هیچ موجودی در این دنیا و آخرت نیستم،

    از نسل آدم و حوا یا هیچ چیز دیگری نیستم.

    داستان اصلی. جای من بی جاست، اثری

    از بی ردی. نه جسم و نه روح.

    من از معشوق هستم، دو عالم را یکی دیده ام و آن را فرا می خواند و می شناسد،

    اول، آخر، بیرونی، درونی، فقط آن

    انسان نفس می کشد.

    مولوی

    4. عمر خیام – جست و جوی دانش

    عمر خیام در نیشابور، در شمال شرقی ایران به دنیا آمد. اطلاعات در مورد سال اوتولد کاملاً قابل اعتماد نیست، اما اکثر زندگی نامه نویسان او موافقند که سال 1048 بوده است.

    او در سال 1122 در زادگاهش درگذشت. او را در باغ دفن کردند زیرا روحانیون آن زمان او را از دفن در قبرستان مسلمان به عنوان بدعت گذار منع کردند.

    کلمه خیام به معنای خیمه ساز است و احتمالاً به تجارت خانواده او اطلاق می شود. از آنجایی که عمر خیام خود منجم، فیزیکدان و ریاضیدان معروفی بود، در زادگاهش نیشابور و سپس در بلخ که در آن زمان مرکز فرهنگی مهمی بود، به تحصیل علوم انسانی و علوم دقیق به ویژه نجوم، هواشناسی و هندسه پرداخت.

    در طول زندگی خود به چندین کار مختلف از جمله اصلاح گاهشماری ایرانی پرداخت که از سال 1074 تا 1079 به عنوان رئیس گروهی از دانشمندان بر روی آن کار کرد.

    او همچنین مشهور است. رساله او در مورد جبر است که در اواسط قرن نوزدهم در فرانسه و در سال 1931 در آمریکا منتشر شد.

    خیام به عنوان یک فیزیکدان، از جمله آثاری در مورد وزن مخصوص طلا و نقره نوشت. اگرچه خیام مشغله علمی اولیه او بود، اما خیام بر شاخه های سنتی فلسفه و شعر اسلامی نیز تسلط داشت.

    زمانی که عمر خیام در آن زندگی می کرد، دورانی ناآرام، نامشخص و پر از نزاع و درگیری میان فرقه های مختلف اسلامی بود. با این حال، او به فرقه گرایی یا هر چیز دیگری اهمیت نمی داددعواهای کلامی و قرار گرفتن در زمره روشنفکرترین شخصیت های آن زمان، با همه، به ویژه تعصب مذهبی، بیگانه بود.

    در متون مراقبه، او در طول زندگی خود یادداشت کرده است، تسامح مشخصی که با آن بدبختی انسان را مشاهده می کند، و همچنین درک او از نسبیت همه ارزش ها، چیزی است که هیچ نویسنده دیگری در زمان خود نداشته است. به دست آورد.

    غم و بدبینی را در شعر او به راحتی می توان دید. او معتقد بود که تنها چیز امن در این دنیا عدم اطمینان در مورد سؤالات اساسی وجود ما و به طور کلی سرنوشت انسان است.

    برای برخی که دوست داشتیم

    برای برخی که دوستشان داشتیم، دوست داشتنی ترین و بهترین

    که از زمان پرنعمت او زمان فشرده شده است،

    یک یا دو دور قبل از جام نوشیده باشید،

    و یکی یکی بی صدا خزید تا استراحت کند.

    عمر. خیام

    بیا جام را پر کن

    بیا جام را پر کن و در آتش بهار

    لباس زمستانی توبه پرت کن

    پرنده زمان اندکی راه دارد

    برای بال زدن - و پرنده بر بال است.

    عمر خیام

    پیچیدن

    شاعران پارسی به خاطر تصویری صمیمی از معنای عشق ، رنج کشیدن، خندیدن و زندگی کردن شهرت دارند و مهارت آنها در به تصویر کشیدن وضعیت انسانی بی بدیل است. در اینجا به بررسی اجمالی 5 تن از شاعران مهم پارسی گو پرداخته ایم که امیدواریم آثارشان را به نمایش بگذاریمروحت را لمس کرد

    دفعه بعد که مشتاق چیزی هستید که باعث می شود تمام احساسات خود را تجربه کنید، یک کتاب شعر از هر یک از این استادان را بردارید و ما مطمئن هستیم که شما هم مانند ما از آنها لذت خواهید برد. انجام داد.

    مثل عشق ابدی، گل رز، بلبل، زیبایی، جوانی، حقایق ابدی، معنای زندگی و جوهر جهان. سعدی و حافظ به این شکل شاهکارهایی تولید کردند.

    3. رباعی

    رباعی (همچنین به عنوان رباعی شناخته می شود) شامل چهار سطر (دو دوبیتی) با طرح های قافیه AABA یا AAAA است.

    رباعی کوتاه‌ترین قالب شعر فارسی است و با ابیات عمر خیام شهرت جهانی یافت. تقریباً همه شاعران فارسی زبان از رباعی استفاده می کردند. رباعی خواستار کمال شکل، اختصار اندیشه و وضوح بودند.

    4. Mesnevia

    Mesnevia (یا دوبیتی های قافیه) از دو نیم بیت با قافیه یکسان تشکیل شده است که هر دوبیتی قافیه متفاوتی دارد.

    شاعران فارسی زبان از این قالب شعری برای تصنیف هایی استفاده می کردند که هزاران بیت را در بر می گرفت و نشان دهنده بسیاری از حماسه ها، رمانتیک ها، تمثیل ها، تعلیمی و ترانه های عرفانی بود. تجربیات علمی نیز به صورت مسنوی ارائه شد و محصول ناب روح ایرانی است.

    شاعران نامدار فارسی زبان و آثار آنها

    اکنون که با شعر فارسی بیشتر آشنا شدیم، بیایید نگاهی به زندگی برخی از بهترین شاعران فارسی بیاندازیم و شعر زیبای آنها را بچشیم.

    1. حافظ – تاثیرگذارترین نویسنده فارسی

    اگرچه هیچ کس کاملاً مطمئن نیست که حافظ شاعر بزرگ پارسی در چه سالی متولد شده است، اکثر نویسندگان معاصر آن را حدود سال 1320 تشخیص داده اند. بودهمچنین حدود شصت سال پس از هلاکو، نوه چنگیز خان، بغداد را غارت و سوزاند و پنجاه سال پس از مرگ شاعر جلال الدین رومی.

    حافظ در شیراز زیبا به دنیا آمد، پرورش یافت و به خاک سپرده شد، شهری که به طرز معجزه آسایی از غارت، تجاوز، و سوزاندنی که در طول تهاجمات مغول در قرن سیزدهم و چهاردهم بر بیشتر ایران رخ داد، در امان ماند. او خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به دنیا آمد اما با نام مستعار حافظ یا حافظ به معنای حافظ شناخته می شود.

    حافظ به‌عنوان کوچک‌ترین پسر از میان سه پسر، در فضایی گرم خانوادگی بزرگ شد و با شوخ طبعی و رفتار مهربانانه‌اش، مایه شادی والدین، برادران و دوستانش بود.

    از کودکی به شعر و مذهب علاقه زیادی نشان داد.

    نام «حافظ» هم به معنای عنوان علمی در علم کلام و هم عنوان افتخاری بود که به کسی داده می‌شد که کل قرآن را از صمیم قلب می‌دانست. حافظ در یکی از شعرهایش به ما می گوید که چهارده نسخه مختلف از قرآن را حفظ کرده است.

    گفته می شود شعر حافظ در همه کسانی که آن را می خوانند دیوانگی واقعی ایجاد می کند. برخی شعر او را دیوانگی الهی یا «مست خدا» می‌خوانند، حالتی نشئه‌انگیز که برخی هنوز بر این باورند که امروزه می‌تواند در نتیجه جذب افسارگسیخته هجوم شاعرانه استاد حافظ رخ دهد.

    عشق حافظ

    حافظ بیست و یک ساله بود و کار می کرد.در نانوایی که روزی از او خواسته شد نان را به بخش مرفه شهر برساند. وقتی از کنار خانه ای مجلل می گذشت، چشمانش به چشمان زیبای زن جوانی برخورد کرد که از بالکن او را تماشا می کرد. حافظ چنان مجذوب جمال آن بانو شد که ناامیدانه عاشق او شد.

    نام زن جوان شاخ نبات ("نیشکر") بود و حافظ متوجه شد که او باید با یک شاهزاده ازدواج کند. البته او می‌دانست که عشقش به او چشم‌اندازی ندارد، اما این مانع از نوشتن شعر در مورد او نشد.

    اشعار او در شراب‌خانه‌های شیراز خوانده شد و مورد بحث و بررسی قرار گرفت و به زودی مردم سراسر شهر، از جمله خود آن بانو، از عشق پرشور او به او باخبر شدند. حافظ شب و روز به بانوی زیبا فکر می کرد و به سختی می خوابید و غذا نمی خورد.

    ناگهان روزی به یاد افسانه ای محلی در مورد شاعری استاد به نام بابا کوهی افتاد که سیصد سال پیش از آن قول جدی داده بود که پس از مرگش هر که چهل متوالی بر سر قبر او بیدار بماند. شب‌ها موهبت شعر جاودانه‌ای را می‌گیرد و مشتاق‌ترین آرزوی دلش برآورده می‌شود.

    همان شب حافظ پس از اتمام کار، چهار مایل خارج از شهر تا مزار بابا کوهی رفت. تمام شب را نشسته، ایستاده و دور قبر راه می‌رفت و از بابا کوهی برای برآوردن بزرگترین آرزویش کمک می‌خواست، یعنی گرفتن دست و عشق زیبارو.شاخ نبات.

    هر روز که می گذشت، خسته و ضعیف تر می شد. او مانند یک مرد در خلسه عمیق حرکت می کرد و عمل می کرد.

    بالاخره در روز چهلم رفت تا آخرین شب را کنار قبر بگذراند. وقتی از کنار خانه معشوقش می گذشت، ناگهان در را باز کرد و به او نزدیک شد. دستانش را دور گردن او انداخت و بین بوسه های عجولانه به او گفت که ترجیح می دهد با یک نابغه ازدواج کند تا یک شاهزاده.

    بیداری موفق چهل روزه حافظ برای همگان در شیراز شناخته شد و او را به نوعی قهرمان ساخت. حافظ علیرغم تجربه عمیقی که با خدا داشت، همچنان به شاه نبات عشق پرشور داشت.

    اگرچه او بعداً با زن دیگری ازدواج کرد که برای او پسری به دنیا آورد، زیبایی شاه نبات همیشه به عنوان بازتاب زیبایی کامل خداوند به او الهام می‌داد. به هر حال، او انگیزه واقعی بود که او را به آغوش معشوق الهی اش سوق داد و زندگی او را برای همیشه تغییر داد.

    یکی از شناخته شده ترین شعرهای او چنین است:

    روزهای بهار

    روزهای بهار است! گل سرخ،

    گل رز، لاله از خاک برخاسته اند–

    و تو، چرا زیر خاک دراز کشیده ای؟

    مثل ابرهای پر بهار، این چشمان من بر گور زندان تو اشک می پاشند،

    تا تو هم سرت را از زمین بیرون بیاندازی.

    حافظ

    2. سعدی - شاعر عاشقfor Humankind

    سعدی شیرازی به خاطر دیدگاه های اجتماعی و اخلاقی خود به زندگی معروف است. در هر جمله و هر اندیشه این شاعر بزرگ پارسی گوی رگه هایی از عشق بی عیب و نقص به نوع بشر می توان یافت. اثر او بوستان، مجموعه‌ای از شعر، در فهرست 100 کتاب برتر تاریخ گاردین قرار گرفت.

    تعلق به قوم یا مذهب خاصی برای سعدی هرگز ارزش اولیه نبود. هدف ابدی او فقط یک انسان بود، صرف نظر از رنگ، نژاد یا منطقه جغرافیایی که در آن زندگی می کنند. به هر حال، این تنها نگرشی است که می توانیم از شاعری انتظار داشته باشیم که ابیاتش قرن هاست بیان شده است:

    مردم اعضای یک بدن هستند، از یک جوهر آفریده شده اند. وقتی یک قسمت از بدن بیمار می شود، سایر قسمت ها در آرامش نمی مانند. شما که به دردسرهای دیگران اهمیت نمی دهید، لایق این نیستید که انسان خوانده شوید.

    سعدی از عشقی می‌نوشت که با تساهل و تسامح می‌نوشت، به همین دلیل است که اشعار او برای هر فردی، در هر آب و هوا و هر دوره‌ای جذاب و نزدیک است. سعدی نویسنده ای جاودانه است که به طرز وحشتناکی به گوش هر یک از ما نزدیک است.

    نگرش محکم و تقریباً غیرقابل انکار سعدی، زیبایی و دلنشینی که در داستان هایش به چشم می خورد، دوست داشتنی بودن و میل او به بیان خاص، (در حین انتقاد از معضلات مختلف اجتماعی) به او فضیلت هایی ارائه می دهد که کمتر کسی در این عرصه وجود دارد. تاریخ ادبیات یکباره در اختیار گرفت.

    شعر جهانی که جانها را لمس می کند

    هنگام خواندن ابیات و جملات سعدی این احساس را به شما دست می دهد که در زمان سفر می کنید: از اخلاق گرایان رومی. و داستان نویسان به منتقدان اجتماعی معاصر.

    تأثیر سعدی فراتر از دوره ای است که در آن زندگی می کرد. سعدی شاعر گذشته و آینده است و به هر دو جهان جدید و قدیم تعلق دارد و توانسته به شهرتی فراتر از جهان اسلام دست یابد.

    اما چرا اینطور است؟ چرا همه آن شاعران و نویسندگان غربی از طرز بیان، سبک ادبی و محتوای کتاب های منظوم و منثور سعدی شگفت زده شدند، با اینکه زبان فارسی که سعدی به آن می نوشت، زبان مادری آنها نبود؟

    آثار سعدی مملو از نمادها، داستان‌ها و مضامینی از زندگی روزمره است که به هر فردی نزدیک است. او در مورد خورشید، مهتاب، درختان، میوه ها، سایه هایشان، درباره حیوانات و مبارزاتشان می نویسد.

    سعدی از طبیعت و جذابیت‌ها و زیبایی‌های آن لذت می‌برد، به همین دلیل می‌خواست همین هماهنگی و درخشش را در مردم بیابد. او معتقد بود که هر فردی متناسب با توانمندی ها و توانایی های خود می تواند بار جامعه خود را به دوش بکشد و دقیقاً به همین دلیل است که همه وظیفه دارند در ساخت هویت اجتماعی مشارکت داشته باشند.

    او عمیقاً همه کسانی را که جنبه های اجتماعی وجود خود را نادیده می گرفتند و فکر می کردند کهآنها به نوعی از رفاه یا روشنگری فردی دست خواهند یافت.

    رقصنده

    از بوستان شنیدم که چگونه با ضرب آهنگ سریع،

    در آنجا دختری بلند شد و رقصید مانند ماه،

    گل دهان و صورت پری; و همه اطراف او

    عشاق دراز گردن جمع شدند. اما به زودی شعله لامپ سوسو زن دامن او را گرفت و گاز پرنده را آتش زد. ترس در آن قلب سبک دردسر ایجاد کرد! او دوباره گریه کرد.

    یکی از عبادت کنندگانش، "چرا ناراحتی، لاله عشق؟ آتش خاموش شده

    تنها یک برگ از تو را سوزانده است. اما من تبدیل شدم

    به خاکستر - برگ و ساقه و گل و ریشه -

    با برق چشمان تو! "آه، روح نگران "فقط به خود!" - او با خنده آهسته پاسخ داد،

    "اگر تو عاشق بودی، این را نمی گفتی.

    کسی که از بلای بلود می گوید او نیست

    بی وفایی می گوید، عاشقان واقعی می دانند!»

    سعدی

    3. مولانا - شاعر عشق

    مولانا فیلسوف، متکلم، فقیه، شاعر و عارف صوفی ایرانی و اسلامی از قرن سیزدهم میلادی بود. او را یکی از بزرگ‌ترین شاعران عرفانی اسلام می‌دانند و شعر او تا به امروز کم‌تر از آن نیست.

    مولوی از اساتید بزرگ معنوی و نوابغ شاعرانه بشر است. او بنیانگذار فرقه صوفی مولوی، رهبر اسلامی بودبرادری عرفانی

    در افغانستان امروزی، که در آن زمان بخشی از امپراتوری ایران بود، در خانواده ای عالم به دنیا آمد. خانواده مولانا مجبور شدند از حمله و ویرانی مغول پناه ببرند.

    در آن زمان مولانا و خانواده اش به بسیاری از کشورهای مسلمان سفر کردند. آنها زیارت مکه را به پایان رساندند و سرانجام در جایی بین سالهای 1215 تا 1220 در آناتولی که در آن زمان بخشی از امپراتوری سلجوقیان بود، ساکن شدند.

    پدرش بهاءالدین ولد، علاوه بر متکلم، فقیه و از عارفان مجهول نسب نیز بود. ماریف او، مجموعه‌ای از یادداشت‌ها، مشاهدات روزانه، موعظه‌ها، و گزارش‌های غیرمعمول از تجربیات رویایی، اکثر افراد متعارف را که سعی در درک او داشتند، شوکه کرد.

    مولوی و شمس

    زندگی مولانا برای یک معلم دینی کاملاً عادی بود - تدریس، مراقبه، کمک به فقرا و سرودن شعر. سرانجام مولانا از شمس تبریزی عارف دیگر جدایی ناپذیر شد.

    اگرچه دوستی صمیمی آنها در هاله ای از ابهام باقی مانده است، اما آنها چندین ماه را بدون هیچ نیاز انسانی در کنار هم سپری کردند و غرق در حوزه گفتگو و همراهی خالص بودند. متأسفانه آن رابطه نشاط آور باعث ایجاد مشکل در جامعه مذهبی شد.

    شاگردان مولانا احساس غفلت کردند و شمس با احساس دردسر ناپدید شد، همانطور که ظاهر شده بود. در زمان مفقود شدن شمس، مولانا

    استفان ریس یک مورخ است که در نمادها و اساطیر تخصص دارد. او چندین کتاب در این زمینه نوشته است و آثارش در مجلات و مجلات سراسر جهان به چاپ رسیده است. استفن که در لندن به دنیا آمد و بزرگ شد، همیشه به تاریخ عشق می ورزید. در کودکی، ساعت‌ها به بررسی متون باستانی و کاوش در خرابه‌های قدیمی می‌پرداخت. این امر باعث شد که او به دنبال تحقیقات تاریخی باشد. شیفتگی استفان به نمادها و اساطیر از این اعتقاد او ناشی می شود که آنها اساس فرهنگ بشری هستند. او معتقد است که با درک این اسطوره ها و افسانه ها می توانیم خود و دنیای خود را بهتر بشناسیم.